اشعار علامه ۱۹
اشعار علامه
کد ثبت علمی:۱۲۷-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۱۳۷۵
نوگل نرگس
ملکوتست که در منظر من جلوه گر است
تو بر آن باش که بحر و بر و شمس و قمر است
مردم دیده ندیده است بجز طلعت یار
در خور تثنیه نى جوهر فرد بصر است
رتبت قرب مصلى شنو از سجده همى
خط تکوینى هو هیأت آن خوش خبر است
وادى بوالهوسى نیست مگر خوف و خطر
مأمن عشق نه آن وادى خوف و خطر است
بسکه در سجف ثخینى نشنیدى سخنى
لاجرم حال تو از حال بهائم بتر است
در کف سالک ره نور ولایت گهریست
شبچراغ ید بیضاى وى اندر سفر است
شرط نسبت چوتجانس بترازوى حق است
بحث ظلم است که در فضل على بر عمر است
نور چشم همه آن نوگل نرگس پسر است
که بر املاک و بر افلاک و عناصر پدر است
روح آدم اگر از فوق طبیعت نبود
پس چرا از همه احکام طبیعت بدر است
فسحت عرصه قلب جبر و تیست که وى
مهبط صورت جمعى کتاب و اثر است
بر دل از بارقه نور الهى شر رى است
حاصل عمر من اندر دو سرا این شرر است
آن خدائى تو پرستى نه خداى حسن است
که حسن را به خداوند خداى دگر است
پاسخها