اشعار علامه۱۸

اشعار علامه

کد ثبت علمی:۱۲۶-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۱۳۷۴

آسوده‏

 

 

لب فرو بسته اى از چون و چرا آسوده‏

دیده بر دوخته اى جز ز خدا آسوده‏

در ره دوست فنایى که بود عین بقا

سر و جانست چو در دست فنا آسوده‏

برق غیرت قلق و ذوق و عطش آرد و وجد

عزلت و غربت و تسلیم و رضا آسوده‏

آدم آن یوم الهى و شب قدر نسبى است‏

که غمایست و عمایست و هبا آسوده‏

شرف نفس گر آلوده نگردد به هوا

همه نور است و سرور است و بها آسوده‏

وادى عشق که یکسر هیمانست و حیا

آنکه او را هیمان است و حیا آسوده‏

آرزویى است که گویا نشود روزى ما

با تنى چند زاخوان صفا آسوده‏

گفتم ایدل مثل منصب دنیاى وى چیست؟

گفت خاموش که درویش گدا آسوده‏

بى نیازى تو آورد حسن را به نیاز

به نماز است و به قرآن و دعا آسوده‏

شاعر: علامه حسن زاده آملی

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *