متن کامل کتاب شریف الهی نامه هو

متن کامل کتاب شریف الهی نامه هو

کد ثبت علمی:۱۲۳۳-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۲۴۷۳

 

الهى نامه , کلماتى چند است  که از سنوات  هزار و سیصد و نود و چهار هجرى بقلم این کمترین حسن حسن زاده آملى , به اقتضاى تبدل بال و تحول حال , به رشته نوشته در آمده است  , لذا در تلقى آن تثبت  لازم است  که در واقع تناقى , منتفى است  . طبعم بطبع آن راغب  نبود که نشر آن را چه سود , جز این که با تصویب  و ابرام اصدقاء فاضل مرکز نشر فرهنگى رجاء زادهم الله تعالى رجاء . از ساحت  قدس قرآن مجید بصورت  استخاره استجازه نموده ام ,…..

الهى نامه , کلماتى چند است  که از سنوات  هزار و سیصد و نود و چهار هجرى بقلم این کمترین حسن حسن زاده آملى , به اقتضاى تبدل بال و تحول حال , به رشته نوشته در آمده است  , لذا در تلقى آن تثبت  لازم است  که در واقع تناقى , منتفى است  . طبعم بطبع آن راغب  نبود که نشر آن را چه سود , جز این که با تصویب  و ابرام اصدقاء فاضل مرکز نشر فرهنگى رجاء زادهم الله تعالى رجاء . از ساحت  قدس قرآن مجید بصورت  استخاره استجازه نموده ام , بجواب  و اجازت  این کریمه مبارکه تشرف  یافته ام : و فى نسنختها هدى و رحمه للذین هم لربهم یرهبون  ( اعراف  ۱۵۵ ) به رجاء واثق اینکه بعضى از نفوس مستعده را مفید افتد , جمع بر نشر آن صورت  گرفت  , والسلام .
قم حسن حسن زاده آملى تاسوعاى ۱۴۰۴ هق = ۲۳ / ۷ / ۱۳۶۲ هش صفحه : ۶

صفحه : ۷

الهى یا الهى یا الهى
نباشد جز توام پشت  و پناهى
منم یک  ذره از ارض و سمایت
منم یک  جلوه از نور و بهایت
منم یک  قطره از دریاى جودت
منم یک  لمحه از شمس وجودت
منم یک  نکته از غیب  و شهودت
منم یک  شمه از فیض نمودت
منم یک  نقطه از علم عنایى
منم یک  صورت  رسم خدایى
منم هم بوته اى از بوستانت
منم هم در عداد دوستانت
منم هم نقشى از ایوان حسنت
منم هم شمعى از دیوان حسنت
منم دل دادهء روى نکویت
منم شیداى حسن ذات  و خویت
دل من در میان اصبعینت
نمود من بود از علم و عینت
زلطف  تو دگر نبود فنایم
براى تا ابد باشد بقایم
عطا کردى زالطاف  خدایى
مرا این منصب  فقر و گدایى
دل من شد چو یک  زنبورخانه
ز بس از داغ تو دارد نشانه
چه شیرین است  داغت  کاتشین است
فداى تو شوم که داغت  این است
بیامد رائد موى سفیدم
که از سوى توام داده نویدم
کزین زندان سراى تنگ  و تاریک
زمان ارتحالت  گشت  نزدیک
به قدر معرفت  کردم عبادت
که علم تو دهد بهتر شهادت
به وفق اقتضاى عین ثابت
زمین شوره نبود مثل نابت
چه بتوان گفت  در کار خدایى
ندارد کار او چون و چرایى
چو ذاتش فعل او حق مبین است
ولا یسال عما یفعل این است
خداوندا دل دیوانه ام ده
بصحراى غمت  کاشانه ام ده
مرا محو جمال خویش فرماى
دمادم جلوه هایت  بیش فرماى
بذات  و خوى خود محشور میدار
ز زرق و برق دنیا دور میدار
چه خوش از لطف  خاص کردگارى
به امیدش رسد امیدوارى

بسم الله الرحمن الرحیم

الهى بحق خودت  حضورم ده و از جمال آفتاب  آفرینت  نورم ده . الهى راز دل را نهفتن دشوار است  و گفتن دشوارتر
الهى یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت  کثرتم و ارهان و رحمت  وحدتم ده .
الهى سالیانى مى پنداشتم که ما حافظ دین توام استغفرک  اللهم در این لیله الرغائب  هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است  احمدک اللهم .
الهى چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است  و چگونه سخن گویم که خرد
صفحه : ۱۰
مدهوش و بیهوش است  .

الهى ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ایم و تنها تو کاره اى .

الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا  نور السموات  و الارض انعمت  فرزد .

الهى شأن این کلمه کوچک  که به این علو و عظمت  است  پس یا على یا عظیم شأن متکلم این همه کلمات  شگفت  لا تتناهى چون خواهد بود . الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم .

الهى چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم .

الهى چگونه گویم نشناختمت  که شناختمت  و چگونه گویم شناختمت  که نشناختمت

الهى چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خسته ام راه بسیار میروم و مسافتى نمى پیمای م واى من

صفحه : ۱۱

اگر دستم نگیرى و رهاییم ندهى .

الهى خودت  آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است  یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن .

الهى دست  با ادب  دراز است  و پاى بى ادب  , یا باسط الیدین بالرحمه خذبیدى

الهى بسیار کسانى دعوى بندگى کرده اند و دم از ترک  دنیا زده اند , تا دنیا بدیشان روى آورد جز وى همه را پشت  پا زده اند این بنده در معرض امتحان در نیامده شرمسار است  بحق خودت  ثبت  قلبى على دینک  .

الهى ناتوانم و در راهم و گردنه هاى سخت  در پیش است  و رهزنهاى بسیار در کمین و بار گران بر دوش یا هادى  اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت  علیهم غیر المغضوب  علیهم و لاالضالین  .

الهى از روى آفتاب  و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام حتى از روى شیطان شرمنده ام که همه در کار خود استوارند و این سست  عهد ناپایدار .

صفحه : ۱۲

الهى رجب  بگذشت  و ما از خود نگذشتیم و تو از ما بگذر . الهى عاقبت  چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد .

الهى عارفان گویند عرفنى نفسک  , این جاهل گوید عرفنى نفسى . الهى اهل ادب  گویند به صدرم تصرفى بفرما این بى ادب  گوید بر بطنم دست تصرفى نه .

الهى در راهم , اگر درباره ام گویى  لم نجدله عزما  چه کنم .

الهى آزمودم تا شکم دائر است  دل بائر است  یا من یحیى الارض المیته دل دائرم ده .

الهى همه گویند خدا کو حسن گوید جز خدا کو .

الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد

الهى آن خواهم که هیچ نخواهم .

الهى اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادى

صفحه : ۱۳

نمى رسد فلک  الحمد

الهى ما را یاراى دیدن خورشید نیست  , دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم .

الهى همه گویند بده حسن گوید بگیر .

الهى همه سر آسوده خواهند و حسن دل آسوده .

الهى همه آرامش خواهند و حسن بى تابى , همه سامان خواهند و حسن بى سامانى .

الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم .

الهى از من برهان توحید خواهند و من دلیل تکثیر .

الهى از من پرسند توحید یعنى چه حسن گوید تکثیر یعنى چه . الهى از نماز و روزه ام توبه کردم بحق اهل نماز و روزه ات  توبه این نا اهل را بپذیر .

الهى بفضلت  سینه بى کینه ام دادى بجودت  شرح صدرم عطا بفرما . صفحه : ۱۴

الهى عقل گوید الحذر الحذر , عشق گوید العجل العجل آن گوید دور باش و این گوید زود باش .

الهى ضعیف  ظلوم و جهول کجا و واحد قهار کجا .

الهى آنکه از خوردن و خوابیدن شرم دارد از دیگر امور چه گوید . الهى اگر چه درویشم ولى داراتر از من کیست  که تو دارایى منى . الهى در ذات  خودم متحیرم تا چه رسد در ذات  تو .

الهى نعمت  سکوتم را ببرکت   والله یضاعف  لمن یشاء  اضعاف  مضاعفه گردان .

الهى بلطفت  دنیا را از من گرفته اى بکرمت  آخرت  را هم از من بگیر . الهى روزم را چو شبم روحانى گردان و شبم را چون روز نورانى . الهى حسنم کردى احسنم گردان .

صفحه : ۱۵

الهى دندان دادى نان دادى , جان دادى جانان بده .

الهى همه از گناه توبه مى کنند و حسن را از خودش توبه ده . الهى گویند که بعد سوز و گداز آورد حسن را بقرب  سوز و گداز ده . الهى خودت  گفته اى  و لا تیأسوا من روح الله  نا امید چون باشم . الهى انگشترى سلیمانیم دادى انگشت  سلیمانیم ده .

الهى سرمایه کسبم دادى توفیق کسبم بده .

الهى اگر ستارالعیوب  نبودى ما از رسوایى چه مى کردیم . الهى من  الله  الله گویم اگر چه  لا اله الا الله  گویم . الهى مست  تو را حد نیست  ولى دیوانه ات  سنگ  بسیار خورد , حسن مست  و دیوانه تست  .

صفحه : ۱۶

الهى ذوق مناجات  کجا و شوق کرامات  کجا .

الهى علمم موجب  ازدیاد جهلم شد یا علم محض و نور مطلق بر جهلم بیفزا .

الهى اثر و صنع توام چگونه بخود نبالم .

الهى دو وجود ندارد و یکى را قرب  و بعد نبود .

الهى هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم بر نادانیم بیفزا . الهى تا کعبه وصلت  فرسنگها است  و در راه خرسنگها و این لنگ  بمراتب کمتر از خرچنگ  است  , خرچنگ  را گفتند بکجا مى روى گفت  به چین و ماچین گفتند با این راه و روش تو .

الهى دل داده معنى را از لفظ چه خبر و شیفته مسمى را از اسم چه اثر الهى کلمات  و کلامت  که این قدر شیرین و دلنشین اند خودت  چونى . الهى اگر از من پرسند کیستى چه گویم .

صفحه : ۱۷

الهى هر چه بیشتر فکر مى کنم دورتر میشوم .

الهى گروهى کوکو گویند و حسن هو هو .

الهى از گفتن یا شرم دارم .

الهى داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد بتحریر رساند الحمد الله  که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است  .

الهى محبت  والد به ولد بیش از محبت  ولد به والد است  که آن اثر است نه این با اینکه اعداد است  و علیت  و معلولیت  نیست  پس محبت  تو بما که علت  مطلق مایى تا چه اندازه است  ,  یحبهم  کجا و  یحبونهم  کجا ؟ !

الهى از کودکان چیزها آموختم لا جرم کودکى پیش گرفتم .

الهى چون است  که چشیده ها خاموشند و نچشیده ها در خروشند . الهى از شیاطین جن بریدن دشوار نیست  با شیاطین انس چه باید کرد . صفحه : ۱۸

الهى خوشدلم که از درد مینالم که هر دردى را درمانى نهاده اى . الهى در خلقت  شیطان که آن همه فوائد و مصالح است  در خلقت  ملک  چه ها باشد .

الهى دیده را به تماشاى جمال خیره کرده اى , دل را بدیدار ذوالجمال خیره گردان .

الهى خنک  آن کس که وقف  تو شد .

الهى شکرت  که دولت  صبرم دادى تا به ملکت  فقرم رساندى . الهى شکرت  که از تقلید رستم و به تحقیق پیوستم .

الهى تو پاک  آفریده اى ما آلوده کرده ایم .

الهى پیشانى بر خاک  نهادن آسان است  دل از خاک  برداشتن دشوار است  . الهى ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد در  یوم تبلى السرائر  چه کنیم .

الهى شکرت  که کور بینا و کر شنوا و گنگ  گویایم .

صفحه : ۱۹

الهى درویشان بى سر و پایت  در کنج خلوت  بى رنج پا , سیر آفاق عوالم کنند که دولتمندانرا گامى میسر نیست  .

الهى اگر گلم و یا خارم از آن بوستان یارم .

الهى انسان ضعیف  کجا و حمل قول ثقیل کجا .

الهى چگونه دعوى بندگى کنم که پرندگان از من میرمند و ددان رامم نیستند .

الهى گرگ  و پلنگ  را رام توان کرد با نفس سرکش چه باید کرد . الهى چگونه ما را مراقبت  نباشد که تو رقیبى و چگونه ما را محاسبت نبود که تو حسیبى .

الهى حلقه گوش من آن در ثمین انا بدک  اللازم یا موسى . الهى علف  هرزه را وجین توان کرد ولى از تخم جرجیر , خس نروید . الهى حق محمد و آل محمد بر ما عظیم است  اللهم صلى على محمد و آل محمد .

صفحه : ۲۰

الهى نهر بحر نگردد ولى تواند باوى پیوندد و جدولى از او گردد . الهى چون در تو مینگرم رعشه بر من مستولى میشود پشه با باد صرصر چه کند .

الهى دیده از دیدار جمال لذت  میبرد و دل از لقاى ذوالجمال . الهى انسان را قسطاس مستقیم آفریده اى افسوس که ما در میزان طغیان کرده ایم .

الهى شکرت  که نعمت  صفت  ایثارم بخشیدى .

الهى نعمت  ارشادم عطا فرموده اى توفیق شکر آن را هم مرحمت  بفرما . الهى عروج بملکوت  بدون خروج از ناسوت  چگونه میسر گردد یا  من بیده ملکوت  کل شىء  خذ بیدى .

الهى بسوى تو آمدم بحق خودت  مرا بمن برمگردان .

الهى اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتار .

الهى ظاهر که این قدر زیبا است  باطن چگونه است  .

صفحه : ۲۱

الهى آخر خودت  را در حق ما اول بفرما که آخرین شفاعت  را  ارحم الراحمین  فرماید .

الهى دل بى حضور چشم بى نور است  نه این صورت  ببیند و نه آن معنى . الهى فرزانه تر از دیوانه تو کیست  .

الهى دولت  فقرم را مزید گردان .

الهى شکرت  که فهمیدم که نفهمیدم .

الهى گریه زبان کودک  بى زبان است  آنچه خواهد از گریه تحصیل مى کند از کودکى راه کسب  را به ما یاد داده اى قابل کاهل را از کامل مکمل چه حاصل .

الهى شک  شوریده جهانى را میشوراند این شوخ دیده را شوریده تر کن . نبودم و خلعت  وجودم بخشیده اى , خفته بودم و نعمت  بیداریم عطا کرده اى , تشنه بودم و آب  حیوتم چشانده اى , متفرق بودم و کسوت  جمعم پوشانده اى , توفیق دوام در صلوتم هم

صفحه : ۲۲

مرحمت  بفرما که  الذین هم على صلوتهم دائمون  کامروا هستند . الهى مصلى کجا و مناجى کجا تالى فرقان کجا و اهل قرآن کجا خنک  آنکه مصلى مناجى و تالى فرقان و اهل قرآنست  .

الهى عارف  را با عرفان چه کار عاشق و معشوق بیند نه این و آن . الهى توانگرانرا به دیدن خانه خوانده اى و درویشان را به دیدار خداوند خانه آنان سنگ  و گل دارند و اینان جان و دل آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنى خوشا آن توانگرى که درویش است  .

الهى قیس عامرى را لیلى مجنون کرد و حسن آملى را لیلى آفرین این آفریننده دید و آن آفریننده را در آفریده بر دیوانگان آفرین . الهى اگر عنایت  تو دست  ما را نگیرد از چهل ها و چله ما هم کارى برنیاید .

الهى خوشا آنانکه همواره بر بساط قرب  تو

صفحه : ۲۳

آرمیده اند .

الهى شکرت  که این تهیدست  پا بست  تو شد .

الهى خوشا آنانکه در جوانى شکسته شدند که پیرى خود شکستگى است  . الهى عقل و عشق سنگ  و شیشه اند عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان . الهى اگر کودکان سرگرم بازیند مگر کلانسالان در چه کارند . الهى شکرت  که پیر ناشده استغفار کردم که استغفار پیر استهزاء را ماند .

الهى آنکه ترا دوست  دارد چگونه با خلقت  مهربان نیست  . الهى کى شریک  دارد تا تو را شریک  باشد .

الهى من واحد بى شریکم چگونه ترا شریک  باشد .

الهى خوشا آندم که در تو گمم .

صفحه : ۲۴

الهى از من و تو گفتن شرم دارم انت  انت  .

الهى نه خاموش میتوان بود و نه گویا در خاموشى چه کنیم در گفتن چه گوییم .

الهى دل بسوى کعبه داشتن چه سودى دهد آنکه را دل بسوى خداوند کعبه ندارد .

الهى عبادت  ما قرب  نیاورده بعد آورده است  که  فویل للمصلین الذین هم فى صلوتهم ساهون .

الهى کامم را به حلاوت  تلاوت  کلامت  شیرین بدار .

الهى فتح قلب  به ضم عین است  , نصب  عینم مرفوع غضوا ابصارکم ترون العجائب  .

الهى قول و فعل قائل و فاعلند در لباس دیگر که  کل یعمل على شاکلته در کتاب  تدوین و تکوین جز مصنف  آن کیست  .

الهى از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بیشتر . الهى این آفریده که بدین پایه مهربان است

صفحه : ۲۵

آفریننده وى در چه پایه است  .

الهى خفتگان را نعمت  بیدارى ده و بیداران را توفیق شب  زنده دارى و گریه و زارى .

الهى جز این نمیشد با که درآویزیم .

الهى تو خود گواهى که این سخنان از بى تابى است  بر ما متاب  . الهى چه رسوایى از این بیشتر که گدا از گدایان گدایى کند . الهى جن گفتند  سمعنا قرآن عجبا یهدى الى الرشد فامنابه  واى بر انسى که از جن کمتر است  .

الهى واى بر من اگر دلى از من برنجد .

الهى اى کاش الفاظى جز اسماء علیا و صفات  حسنایت  نبود که از الوان الفاظ چه رنگها گرفته ایم .

الهى من کیستم و اطوار خلقتم چیست  .

الهى همه از مردن میترسند و حسن از زیستن که

صفحه : ۲۶

این کاشتن است  و آن درویدن  کلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل واتوابه متشابها ,  والدنیا مزرعه الاخره  ,  جزاء وفاقا

الهى توفیق امتثال آن رؤیاى شیرین یا حسن  خذ الکتاب  بقوه  مرحمت بفرما .

الهى غذا بکردار و گفتار رنگ  و بو مى دهد واى بر آن که دهنش مزبله است  .

الهى عبادت  بى معرفت  خروارى بخردلى  فلا نقیم لهم یوم القیمه وزنا خرم آنکه  ثقلت  موازینه  .

الهى میوه در طول هسته خود است  و جزا در طول عمل بلکه نفس عمل  یوم تجد کل نفس ما عملت  من خیر محضرا و ما عملت  من سوء  خوشا آنکه روضه من ریاض الجنه است  .

الهى دربسته نیست  ما دست  و پا بسته ایم .

الهى در جواب  خطاب   یا ایها الذین آمنوا  لبیک  بگویم مایه شرمندگى است  , نگویم دور از وظیفه بندگى .

صفحه : ۲۷

الهى امروز هم چون  الیوم نختم على افواههم  که  لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون  .

الهى دل خوشم که آلهى گویم .

الهى دل به جمال مطلق داده ایم هر چه باداباد .

الهى کیست  که موفق بزیارت  جمال دل آرایت  شده و شیدایت  نشد . الهى کى  الله  گفت  و لبیک  نشنید .

الهى حرفهایم اگر مشوش است  از دیوانه پراکنده خوش است  . الهى گل دماغ را معطر کند و گندنا دهن را ابخر با اینکه کاشته دیگرانند و خارج از ذات  ما پس آنچه در خود کاشته ایم با ما چه خواهد کرد . الهى عمرى کوکو مى گفتم و حالا هو  هو  مى گویم .

الهى پیش از تشنگى آب  از چشمه سار مى جوشد و تشنه تشنه است  و پیش از گرسنگى گندم از کشتزار میروید و گرسنه گرسنه است  عشق

صفحه : ۲۸

است  که در همه ساریست  بلکه یکسره جز عشق نیست  .

الهى خوابهاى ما را تبدیل به بیدارى بفرما .

الهى آنکه سحر ندارد از خود خبر ندارد .

الهى ذلت  و لذت  قریب  هم بلکه قرین همند که  ان مع الیسر یسرا راهرو در رنج تن گنج روان یابد و در این بار گران بار گران . الهى آنکه عالم است  عامل است  این خفته صنعتگر است  نه دانشور . الهى آنکه سرمایه دارد و از آن بهره نمى برد از گدا گرفتارتر و بیچاره تر است  .

الهى شکرت  که در لباس دوستانت  هستم , مرا در عداد دوستانت  بدار . الهى در صورت  انبیایم داشتى در سیرت  آنانم هم بدار .

الهى عاشق را ترک  ما سواى معشوق عین فرض است  که یک  دل و دو معشوق کذب  محض

صفحه : ۲۹

است  .

الهى در  ایاک  نستعین  صادقم و در  ایاک  نعبد  کاذب  نیستم . الهى کریمه  الله یتوفى الانفس حین موتها والتى لم تمت  فى منامها خواب  را شیرین مى کند و مرگ  را شیرین تر .

الهى شب  پره را در شب  پرواز باشد و حسن را نباشد .

الهى هر چه پیش آمد خوش آمد که مهمان سفره توایم .

الهى تن خوش است  که براى یکتا دو تا بود و جان خوش است  که از دو تا یکتا بود .

الهى اگر خدا خدا نکنیم چه کنیم و اگر ترک  ماسوا نکنیم چه کنیم ؟ الهى در شگفتم از کسى که غصه خودش را نمى خورد و غصه روزیش را مى خورد .

الهى فرزانگان گنگ  شدند دیوانگان چه بگویند .

صفحه : ۳۰

الهى اسمى جز بى اسمى برایم مباد .

الهى چرا بگریم که تو را دارم و چرا نگریم که منم .

الهى در این جهان پرهیاهو چرا من  هو  هو نکنم .

الهى بر سر نوح نجى چه آوردند که تا  رب  لا تذر  گفت  ؟ !  سلام على نوح فى العالمین  .

الهى کودکان کتابى بوعده گرد و بکمال رسند و بزرگان کودک  ماب  بوعده مینو .

الهى خوشا به حال عالین که جز تو ندیدند و ندانند .

الهى حرم بر نامحرم حرام است  محرم چرا محروم باشد .

الهى به امروز و فردا نه کار امروز رسیده شد نه فردا چه کنیم با  کل یأتیه یوم القیمه فردا

الهى بدان بر ما حق بسیار دارند تا چه رسد بخوبان .

الهى جهان زندان رندان است  و جهانیان بهشت  آنان ما را با رندان بدار .

صفحه : ۳۱

الهى قاسم که تویى کسى محروم و مغبون نیست  .

الهى با ددان بتوان بسر بردن با دو نان چه باید کرد .

الهى چه عذابى از حجاب  سخت تر است  بحق خودت  از جهنم حجابم وارهان . الهى توبه از گناه آسان است  توفیق ده که از عبادتمان توبه کنیم . الهى حسن آملى مالامال آمال بود در راه یک  امل همه را پایمال کرد یا منتهى امل الاملین دیگر خود دانى .

الهى شکرت  که مى گویم شکرت  .

الهى اگر آخرم مثل اولم باشد بدا به اول و آخرم .

الهى خلقى در ناسوت  متوغلند و جمعى بمثال ملتذند و قلیلى در ملکوت مبهوت  , سبحانک  ما اعظم خلقک  و امرک  ؟ !

الهى از نام بردن انبیاء و ملائکه شرم دارم که با کدام زبان , با نام تو چه کنم که فرموده اى عظم اسمائى , و با تلاوت  کتاب  تو چه که صفحه : ۳۲

لا یمسه الا المطهرون

الهى لولا الشیطان لبطل التکلیف  سبحانک  ما احسن صنعک  . الهى شکرت  که پریشانى بمقام یقین رسیده است  .

الهى شکرت  که از تنهایى و خلوت  لذت  مى برم چه تنها از خلوت  وحشت دارد .

الهى به کبریائیت  سوگند که از ثیاب  فقر فخر دارم و از فاخر شرم که در آن هم رنگ  بینواى دل شکسته ام و در این بیم دل شکستن است  چه کنم که در این اوان بى اساس  لولا اللباس لا لتبس الامر على اکثر الناس . الهى لذت  گرسنگى را در کامم برکت  ده .

الهى حشر با عالم خیال که اینقدر لذیذ است  حشر با عالم عقل چه خواهد بود .

الهى آمدم ردم مکن , آتشینم کرده اى سردم مکن .

الهى اگر تا قیامت  براى یک  صغیره استغفار کنم از شرمندگى تقصیر بندگى بدر نخواهم شد .

الهى سخن در عفو و رحمتت  نیست  گیرم که تو

صفحه : ۳۳

بخشیم من از شرمندگى چه کنم تو خود گواهى که از استغفار شرم دارم . الهى استغفار خواستن غفران تست  با خاطره گناه چه کنیم . الهى چه باید کرد که گناه فراموش شود و گرنه با یاد گناه اگر برانى شرمنده و اگر نوازى شرمنده ترم .

الهى دیگر از بهشت  لذت  نتوانم برد چه عفو احسان در ازاى جرم و عصیان انفعال بیشتر آورد مگر جنت  لقاء نصیب  شود که در حضور تام جز تو فراموش شود .

الهى ماه مبارک  ( ۱۳۹۰ هق ) را حرام کردم که نه قدر روزه را دانستم و نه قدر قدر را , نه قرآن خواندم و نه سحر داشتم و نه سهر, در لیله الجوائز جز شرمسارى چه مى برم خوشا بحال صائم که  له فرحتان حین یفطر و حین یلقى ربه  بدا به حالم که لى حزنتان , بار آلها آهم جهنم سوز است .

الهى واى بر آنکه در شب  قدر فرشته بر او فرود نیامده

صفحه : ۳۴

با دیو همدم و همنشین گردد .

الهى یقینم را زیاد گردان و اضطرابم را به اطمینان مبدل کن و آنى را در آخر خواهى کنى در اول کن که شفاعت  آخرین از آن  ارحم الراحمین  است .

الهى دل خوش بودم که گاهى گریه سوزناک  داشتم و دانه هاى اشک  آتشین میریختم ولى این فیض هم از من بریده شد که بیم زوال بصر است  و امور مهمى که در آنها امتثال فرمان تو است  در نظر , ولى بار آلها عاشق نگرید چه کند و بنده فرمان نبرد چه کند .

الهى مرا در سایه خاتم صلى الله علیه و آله و سلم داشتى که تو را یابم و بندگانت  را دریابم شکر این موهبت  چگونه گذارم بار آلها ناپاک  را بسویت  بار نیست  و با بندگانت  کار نیست  دستم را بدار تا در راهم استوار باشم .

الهى دهن آلوده را با کتابت  چکار که  لا یمسه الا المطهرون  واى بر آن مرشدى که دهنش پلید

صفحه : ۳۵

است  چه آن نارشید خود شیطان مرید است  , اگر در آشکار با یزید است  در پنهان با یزید است  .

الهى حشر و صحبت  با خیالات  نوعى از مالیخولیا است  . که الجنون فنون بحرمت  عوالم عقول از آنم برهان و به اینم برسان که این حضور نور دهد و آن صحبت  ظلمت  .

الهى چگونه شور و نوایم نباشد که از آن چه در کامم ریختى اگر کوه دماوند از آن لب  تر کند پاى کوبان سر از پا نشناسد و دست  افشان از دست  برود .

الهى اگر علم رهزن شود عاصم جز تو کیست  .

الهى اگر دانشمند رهزن شود از هر اهریمنى بدتر است  که دزد با چراغ است

الهى حاصل یک  عمر درس و بحثم این شد که جهان را جهانبانى است  و انسان را سر و سامانى .

الهى اى آشنایم تو خود دانى که بیگانه ام بیگانه ترم

صفحه : ۳۶

کن خوشا بحال مؤمن که غریب  است  .

الهى در این شب  دوشنبه سلخ شهر الله المبارک  هزار و سیصد و نود هجرى قمرى با کسب  اجازه از حضور انور شما نام کشور پهناور هستى را عشق آباد گذاشتم .

الهى ستاره شناس شدم و خودشناس نشدم , از رموز زیج و ربع مجیب  و اسطرلاب  با خبرم و از اسرار جام جم خویش بیخبر ,

الهى بت  سنگین شکستن نیک  آسان است  و بت  نفس شکستن سخت  دشوار , خنک  آنکه از امت  خلیل بت  شکن است  که هر دو را بشکست  . الهى اگر سر مویى باورم شود که پیشه ام در پیشگاه تو پذیرفته است  چون سروى که از وزش صبا به چپ  و راست  مى چمد چنان پاى کوبى و دست  افشانى کنم که سنگ  و گل را از شورم بشورانم و کوه را از سازم برقصانم . الهى سرتا سر ذرات  عوالم وجود در جنب  و جوشند

صفحه : ۳۷

چگونه حسن خاموش باشد .

الهى آنکه را عشق نیست  ارزش چیست  .

الهى خروس را سحر باشد و حسن را نباشد .

الهى سر در راه سردار دادن آسان است  و دل بدست  دلدار دادن دشوار , که آن جهاد اصغر است  و این اکبر .

الهى حسن عبدالله , عبدالله خراب  آبادى بود و حال عبدالجمال عشق آبادى شد .

الهى حاصل فکرم بى فکرى است  خنک  آنکه از فکر بگذشت  . الهى خانه کجا و صاحب  خانه کجا ؟ طائف  آن کجا و عارف  این کجا ؟ آن سفر جسمانى است  و این روحانى . آن براى دولتمند است  و این براى درویش . آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را . آن ترک  مال کند و این ترک  جان . سفر آن در ماه مخصوص است  و این را همه ماه و آن را یکبار است  و این را همه عمر . آن سفر آفاق کند و این سیر انفس , صفحه : ۳۸

راه آن را پایان است  و این را نهایت  نبود . آن میرود که برگردد و این میرود که از او نام و نشانى نباشد . آن فرش پیماید و این عرش . آن محرم میشود و این محرم . آن لباس احرام میپوشد و این از خود عارى میشود . آن لبیک  مى گوید و این لبیک  میشنود . آن تا به مسجد الحرام رسد و این از مسجد اقصى بگذرد . آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر , آن را کوه صفا است  و این را روح صفا . سعى آن چند مره بین صفا و مروه است  و سعى این یک  مره در کشور هستى . آن هروله میکند و این پرواز , آن مقام ابراهیم طلب  کند و این مقام ابراهیم . آن آب  زمزم نوشد و این آب حیات  . آن عرفات  بیند و این عرصات  . آن را یک  روز وقوف  است  و این را همه روز . آن از عرفات  به مشعر کوچک  کند و این از دنیا به محشر . آن درک  منى آرزو کند و این ترک  تمنى را , آن بهیمه قربانى کند و این خویشتن را . آن رمى جمرات  کند و این رجم همزات  . آن حلق راس کند و این ترک  سر .

صفحه : ۳۹

آن را  لا فسوق و لا جدال فى الحج  است  و این رافى العمر . آن بهشت طلبد و این بهشت  آفرین . لاجرم آن حاجى شود و این ناجى . خنک  آن حاجى که ناجى است  .

الهى وسعت  جهان کیانى که این است  فسحت  عالم ربانى چون خواهد بود . الهى از من آهى و از تو نگاهى .

الهى به چهل و سه رسیده ام چند سال ایام صباوت  بود و بعد از آن تا اربعین دوران نخوت  جوانى و غرور تحصیل فنون جنون , اینکه حاصل بیدارى دو ساله ام آه گاه گاهى است  یا لااله الاانت  جز آه در بساط ندارم از من آهى و از تو نگاهى .

الهى عمرى آه در بساط نداشتم و اینکه جز آه در بساط ندارم . الهى غبطه ملائکه اى میخورم که جز سجود ندانند کاش حسن از ازل تا ابد در یک  سجده بود .

الهى تا کى عبدالهوى باشم بعزتت  عبدالهو شدم .

صفحه : ۴۰

الهى از نخوردن رسوائیم و از خوردن رسواتر .

الهى سست تر از آنکه مست  تو نیست  کیست  .

الهى عبدالله و محمد و على و فاطمتین و حسین را به حسن ببخش و حسن را به محمد و على و فاطمه و حسنین .

الهى همه این و آن را تماشا کنند و حسن خود را که تماشایى تر از خود نیافت  .

الهى هر که شادى خواهد بخواهد حسن را اندوه پیوسته و دل شکسته ده . که فرموده اى : انا  عند المنکسره قلوبهم .

الهى دل بى حضور چشم بى نور است  این دنیا را نمى بیند و آن عقبا را . الهى فرد تنها تویى که ما سوایست  همه زوج ترکیبى اند و صمد فقط تویى که جز تو پرى نیست  و تو همه اى که صمدى .

الهى حسین شیرخوارم آهنگ  برخاستن مى کند و از ناتوانى و بى تابى برخود مى لرزد تا دستش را

صفحه : ۴۱

بگیرم و بایستانمش که آرام گیرد حسن هم حسین تست  و جز تو دستگیرى نیست  به شیرخ وار حسین دست  حسن را گیر .

الهى حسین شیر خوار حسن را به حسن ببخش و حسن را به شیرخوار حسین . الهى آنکه خواب  را حباله اصطیاد مبشرات  نکرده است  کفران نعمت گرانبهایى کرده است  که درى از پیغمبرى است  .

الهى مراجعت  از مهاجرت  بسویت  , تعرب  بعد از هجرت  است  و تویى که نگهدار دلهائى .

الهى تو خود گواهى که در عصر سلخ شهر الله مبارک  هزار و سیصد و نود چنان حسرتى بر این بنده مستولى شد که گوشه هاى چشمم با ناودان بهارى برابرى میکرد و آههاى آتشینم جهنم سوز بود که بیداران در این ماه رستگار شدند و این خفته زیانکار , این حسرت  یک  ماه بود با حسرت  یک  عمر چه باید کرد امشب  که لیله چهارشنبه بیست  و سوم شوال المکرم صفحه : ۴۲

هزار و سیصد و نود است  از دل و جان توبه کرده ام و صمیمانه بسوى تو رخت  بسته ام ی ا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله مسافر تا ثبت  را بپذیر و توفیقش ده که بر عهدش استوار باشد و همواره محو دیدار باشد .

الهى نور برهانم داده اى نار وجدانم هم بده .

الهى هشیار را با بستر و بالین چه کار و مست  را با دین و آیین چه کار .

الهى آنکه در نماز جواب  سلام نمیشنود هنوز نماز گذار نشد ما را با نمازگذاران بدار .

الهى خوشا آنکه بر عهدش استوار است  و همواره محو دیدار است  . الهى همه در راه خود استوارند حسن را در راهش استوار بدار . الهى توفیق ترک  عبادتم در عبادتم ده .

الهى حاضر با غافل برابر نیست  حضور و غفلتم ده .

الهى شکرت  که بسر  من مات  و لم یعرف  امام زمانه مات صفحه : ۴۳

میته الجاهلیه  رسیدم و امام شناس شدم و فهمیدم که امام اصل او قائم و نسل او دائم است  .

الهى آن کس تاج عزت  بر سردارد که حلقه ارادتت  را در گوش دارد و طوق عبودیتت  را در گردن .

الهى همه ددان را در کوه و جنگل مى بینند و حسن در شهروده . الهى در خواب  سنگین بودم و دیر بیدار شدم باز شکرت  که بیدار شدم خنک آنکه مشمول  آتیناه الحکم صبیا  ,  و آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما  است  .

الهى حسن هیولاى اولاى هیچ ندار است  فقط قابل دیدار صورت  یار است  . الهى شکرت  که حقیر و فقیرم نه امیر و وزیر .

الهى چگونه حاضر نباشم که معلوم تو بلکه علم توام  وسع ربى کل شىء علما .

الهى چگونه از عهده شکر برآیم که این بى نام و نشان را سر و سامان داده اى .

صفحه : ۴۴

الهى تا کنون دیوانه فرزانه نما بودم و اینک  فرزانه دیوانه نما شدم . الهى فرزندان حسن هر گاه از کار خسته شدند از شنیدن یک  بارک  الله پدر چنان نیرو مى گیرند که گویا خستگى ندیدند اگر پدرشان یکبار بارک  الله از تو شنود چه خواهد شد .

الهى عاشق را با شعر و شاعرى و سجع و قافیه پردازى و الفاظ بازى چه کار .

الهى پرندگان همه یکطرف  و مرغ عشق یکطرف  , گیاهان همه یک  جهت  و گیاه عشق یک  جهت  , همه درسها یکجانب  و درس عشق یکجانب  , همه یکسوى و عشق یک  سوى .

الهى بلبل به چمن خوش است  و جعل به چمین . حسن را آن چنان کن نه این چنین .

الهى از خوردن درشگفتم که جماد را حیوان مى کند و حیوان را انسان . الهى این ایام معدوداتست  و محرم ماه ارشاد در

صفحه : ۴۵

پیش , توفیقم ده تا هم اکنون قابل ارشاد شوم که گفتار از دهن بى کردار نمودارى ندارد .

الهى مرا بنعمت  لقایت  متنعم فرموده اى چگونه شکر آن بگذارم . الهى شکرت  که به جنت  لقایت  درآمدم .

الهى از اربعین کلیمیم به روى اربعین و کلیم ( ع ) و کریمه و  واعدنا موسى  شرمنده ام که حق هیچیک  را به جاى نیاورده ام .

الهى کجا سر دوست  از دوست  مستور است  چگونه حسن دعوى دوستى کند که مهجور است  .

الهى یک  عمر امروز را به فردا بردم توفیقم ده که حال فردا را بامروز آورم .

الهى ثمره درس و بحث  و فکر و ذکرم این شد که جهان را جهانبانى است  و جان را جانانى .

الهى قربان لب  و دهانم بروم که بذکر تو گویایند .

الهى تا کنون از این و آن بسویت  راه مى یافتم و اینکه از تو باین و آن آشنا مى شوم .

صفحه : ۴۶

الهى در شگفتم از آنکه در غربت  از یاد وطن شکفته مى شود و در دنیا از یاد آخرت  گرفته .

الهى چونست  که در خود مى نگرم به تو نزدیک  مى شوم و در تو مینگرم از تو دور .

الهى تو خود بزرگى و بر همه دست  دارى . مرا بزرگ  آفریدى و بر همه دست  دادى , بارى از بزرگ  آن چنان بزرگ  این چنین پدید آید . الهى تا حال تو را پنهان مى پنداشتم و حال جز تو را پنهان مى دانم . الهى یکى حافظه قوى دارد و دیگرى هاضمه قوى خنک  آنکه عاقله بالغه دارد .

الهى آنکه را دل باز دادى دهن بسته است  این سخن پرداز دل بسته است  . الهى مرا بر همه سلطنت  دادى بسلطانت  مرا بر من سلطنت  ده . الهى حسن از دست  خود چنان بود و در دست  تو چنین شد شکرت  که آن چنان این چنین شد .

صفحه : ۴۷

الهى تو را دارم چه کم دارم پس چه غم دارم .

الهى هر که را مى بینم با خودند مرا با خودت  دار .

الهى هر که را مى بینم در تسخیر و تصرف  ملک  مى گوید و مى کوشد حسن را سیر در ملکوت  ده و انس با جبروت  و به زبان آنان گویا کن و در حضور مالک  ملک  و ملکوت  و جبروت  بدار .

الهى از سجده کردن شرمسارم و سراز سجده برداشتن شرمسارتر . الهى یا لا اله الا انت  اجازه خواهم که  هو  هو گویم و انت  انت  . الهى این کمترین را با قلیل بدار .

الهى در شگفتم از آن که کوه را مى شکافد تا به معدن جواهر دست  یابد و خویش را نمى کاود تا به مخزن حقائق برسد .

الهى هر نقمت  و زحمت  بر حسن آید نعمت  و رحمت  است  و همه تلخیها در کامش

صفحه : ۴۸

شیرین تر از عسل است  و هر دشوارى براى او آسان است  جز اینکه گرفتار احمق شود به عزت  و سلطانت  در چنگ  احمق گرفتارش مکن .

الهى حسن را شیر و پلنگ  بدرد و با احمق بسر نبرد .

الهى روى زمینت  باغ وحش شد خرم آنکه از وحشیان برست  . الهى شکرت  که بنده آزادم

الهى نمى گویم که ظالم نیستم ولى شکر که از عمال ظلمه نشدم . الهى سیلى سرازیر شد تا قطره اى نصیب  حسن گردید .

الهى شکرت  که این کودک  را در سایه اقبال بزرگان واسطه فیض گردانیدى .

الهى گر چه علم رسمى سر بسیر قیل و قال است  باز شکر که علم و کتاب حجابم شدند نه سنگ  و گل و درهم و دینار .

صفحه : ۴۹

الهى بحرمت  سر و سامان گرفته گانت  این بى سر و پا را آواره ات  کن . الهى شکرت  که از دوستان دشمنانت  و از دشمنان دوستانت  نیستم . الهى شکرت  که دوستانت  را دوست  دارم و دشمنانت  را دشمن . الهى نمى گویم که از دوستانم ولى شکر که از دشمنان نیستم . الهى شکرت  که به دیدار حسن جمالت  عاشقم و به گفتار ذکر جمیلت  شایق . الهى ما هر چه کنیم کم است  و تو هر چه دهى بسیار یا من یعطى الکثیر بالقلیل .

الهى شکرت  که صاحب  منصب  بى زوالم .

الهى سگ  گله و حائط و صید , حرمت  امانت  را داشته باشند و حسن ظلوم و جهول با امانت  تو خیانت  کند .

الهى کتابدار و کتابخوان و کتابدان بسیارند خنک

صفحه : ۵۰

آنکه خود کتاب  است  و کتاب  آر .

الهى خدا خدا گفتن مجازى ما که این همه برکت  دارد اگر به حقیقت  گوییم چون خواهد بود .

الهى واى بر حسن که اگر به پایه اى بى باک  شود تا به ذات  پاک  و نامهاى گرامى و نامه سترگ  و فرستادگان بزرگ  و دوستان ستوده ات  سوگند یاد کند .

الهى دهن حسن به عطر ذکر تو معطر است  حیف  است  که بوى بد گیرد . الهى شمس اگر چه سلطان کواکب  و نیر اعظم و شمسیه عقد فلک  و کواکب قلب  و تسخیر و ذهب  و ملک  و سراج و هاج جهان افروز است  , ولى حسن نجم با قمر است  که سائر اللیل و شمع بزم خلوت  نشینان و مصباح شب زنده داران است  که عاشق سوخته را چراغى نیم افروخته باید تا رازش آشکار نگردد و رسواى هر دیار نشود , ماه است  که چون سالک  دل آگاه در تحول و اطوار است  : گاه

صفحه : ۵۱

چون رخ زعفرانیش هلال است  و گاه چون سالک  مجذوب  بدر منیر و گاه چون مجذوب  سالک  در محاق , گاه از شرم سوزد و گاه از شوق فروزد . الهى دنى تر از دنیا ندیدم که همواره همنشین دونان است  . الهى خردمندان خطاب   ادخلى فى عبادى  آرزو کنند و این بیخرد گوید یالیت  بینى و بینهم امدا بعیدا  که نعمت  عظیم الشأن انسانى را کفران کرده ام و از رویشان شرمسارم .

الهى دردمند ننالد چه کند . درمان ده تا بیشتر بنالم .

الهى چهل و سه سال از من بگذشت  نمیدانم چهل و سه آن عمر کرده ام یا نه .

الهى بنده را با کاش چه کار و ازلیت  و لعل چه حاصل .

الهى راه تو , به بزرگى تو دشوار است  و شگفتا که این مور لنگ  را آرزوى دیدار است  .

صفحه : ۵۲

الهى از گناه این و آن رنج مى برم که از چون تویى روى گردانیدند . الهى از دردم خرسندم که درمانش تویى .

الهى شیدایى جانان را با حور و غلمان چه کار .

الهى شکرت  که تا کنون خواننده بودم و اینک  گوینده .

الهى این بى تمیز با اینکه عمرى در نحو و صرف  صرف  کرده است  هنوز تمیز بین منادى و منادى و مشتق و مشتق منه را نگذاشته است  .

الهى ادراک  حرمان مى کنم شکرت  که بدردم رسیدم که طبیب  طالب  دردمند است  .

الهى عمرى اهل شهرى را به سوى تو خواندم که اگر خودم عامل یک  صدهزارم آنچه گفتمى بودمى از ملک  برتر شدمى ولى یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح یک  شهر به حسن حسن ظن دارند و حسن به تو وى را در رستاخیز رسوا مکن و از چشم آنان دورش بدار که از روى

صفحه : ۵۳

همه شان شرمسار است  .

الهى در شگفتم از این گله گله اشباه الناس و رمه رمه آدمى پیکر که یکى نمیگوید من کیستم .

الهى حسن زاده چگونه دعوى بى گناهى کند که آدم و حوازاده است  نه ملک  و چگونه از آمرزش تو ناامید باشد که  ربنا ظلمنا  گواست  نه  بما اغویتنى  .

الهى هر چه راز بود به پیغمبرت  گفتى و آن ستوده بر ما ننهفت  دریافتن آنها ما را دریاب  .

الهى عابد دون معبود است  و امام اشرف  از مأموم , آدم مسجود ملائکه است  این شیطان پرستان پست تر از ابلیس اند .

الهى رسولت  فرموده  شر العمى عمى القلب   و چه نیکو فرمود که کور چشم سر از مشاهده خلق محروم است  و کور چشم دل از رؤیت  حق , حسن را چشم سربینا داده اى چشم دل بینا نیز ده تا خلق بین حق بین شود . صفحه : ۵۴

الهى اسمم را حسن کردى که  الاسماء تنزل من السماء ,  خلقم را حسن کردى که  تبارک  الله احسن الخالقین  , خلقم را هم حسن گردان که یبدل الله سیئاتهم حسنات

الهى روزگارى تو را به آواز بلند میخواندم , اکنون از آن استغفار مى کنم که  اذنادى ربه نداء خفیا

الهى سالیانى به خواندن اشارات  و اسفار و شفا و فصوص دل خوش بودم و اکنون بگفتن آنها عاقبت  حسن را حسن گردان .

الهى کدام بیشرمى از این بیشتر که بنده در حضور مولایش بى ادبى کند . الهى محاسن حسن به بیاض مائل شد , وجه قلبش را نورانى کن که از  یوم تبیض وجوه و تسود وجوه  اندیشه دارد .

الهى چه شگفتى از این بیشتر که ماء مهین خوانا و نویسا شود و سلاله طین گویا و شنوا .

الهى این همه خواب  و بیداریم  رب  ارجعون  گفتن بود و صفحه : ۵۵

از جناب  شما پذیرفتن , دیگر به چه رو  رب  ارجعون  گویم که  انا الیه راجعون  گویم .

الهى هراس حسن از خویش بیش از اهرمن است  که این دشمن بیگانه است  و آن آشنا و همخانه .

الهى نعمتهایى که به حسن داده اى تا قیامت  نه تواند احصا کند و نه تواند از عهده شکر یکى از آنها برآید .

الهى آنچه به حسن داده اى همه از تفضل آن ولى نعم بود و گرنه این منعم چه کارى کرده است  تا بموجب  آن استحقاق ثوابى را داشته باشد باز هم چشم توقع به تفضل آن جناب  دارد که دست  دیگر نمى شناسد .

الهى یکى از بئر حفر مى کند و قضا را به کنز میرسد , حسن ضرب  یضرب صرف  میکرد و به کنت  کنزا دست  یافت  .

الهى درباره انبیایت  فرمودى  و جعلنا لکل نبى عدوا شیاطین الجن و الانس  , حسن پرتوقع مى خواهد که

صفحه : ۵۶

نشانه تیرهاى شیاطین زمانه نشود .

الهى حسن که منزلى طى نکرده و به مقامى نائل نشده این همه از اشباه الناس اشمئزاز دارد کسانى که منازلى سیر کرده اند و به مقاماتى رسیده اند از حسن چه قدر بیزارى میجویند .

الهى اینحرفها را کى به من یاد میدهد و از کجا نازل میشود . الهى حسن روزگارى نگذرانید بلکه روزگار بر او گذشت  .

الهى شکرت  که از شرق تا غرب  عالم به حسن خدمت  مى کنند . الهى در شگفتم از کسى که گوید به فلانى مرگ  ناگهانى رسید . الهى تا کنون به زحمتم از بیرون مى طلبیدم و اینک  به رحمتت  از درون مى جویم .

الهى شکرت  که در کسوتیم که اهل معصیت  از آن شرم دارند . صفحه : ۵۷

الهى این بنده از روى خود شرمنده است  چگونه از پروردگارش شرمسار نباشد .

الهى چگونه شکر این نعمت  گذارم که اجازه ام داده اى تا نام نیکوى تو را به زبان آورم و در پیشگاهت  با تو گفتگو کنم و نامه ات  را بگشایم و بخوانم و گرنه این التراب  و رب  الارباب  .

الهى چون از تو پرسم دانایان کلید سرگردانیم دهند که در دل است  , خود دل در کجاست  .

الهى چگونه حسن از عهده شکر جودت  برآید که دار غیر متناهى وجودت  را به او بخشیدى .

الهى شکرت  که دیدگان بینایم دادى که پرتو جمال دل آرایت  را در مرائى و مجالى اسماء حسنا و صفات  علیایت  تماشا مى کنم و از آن لذتى مى برم که خود دانى .

الهى در پگاهى تنى چند را بر خاکدانى گرد آمده دیدم که یکى با تیغه آهنى و دیگرى با ترکه چوبى آن مزبله را با چه حرص و ولعى میکاویدند تا باشد که پاره پارچه اى ی ا چرمى

صفحه : ۵۸

یا کهنه دیگرى بدست  آرند , حسن چگونه از عهده شکرت  برآید که شب  و روز کتاب  تو را و کتابهاى اولیایت  را ورق میزند و دل آنها را مى کاود و از معانى آنها که نسیم بهشتند دماغ جانش معطر مى گردد , بار خدایا اگر آن خاکدانیها بدان کار نباشند حسن پاک  دان بدینکار نتواند بود پاداش نیک شان ده که بر بنده حق دارند .

الهى شکرت  که همه کواکب  و ایام را براى حسن سعد گردانیدى . الهى جمعى از تو ترسند و خلقى از مرگ  و حسن از خود .

الهى از کتابها پاسخ پرسش خواستن و حل مشکل طلبیدن عیال سفره دیگران بودن است  یا غنى و یا مغنى یا ملى و یا معطى تا کى جیره خوار این و آن باشم و در کنار خوان آنان نشینم .

الهى یکى نان دارد و دندان ندارد و یکى جان دارد و جانان ندارد شکرت که حسن هم این دارد

صفحه : ۵۹

و هم آن دارد .

الهى ایام اواخر رجب  یکهزار و سیصد و نود و یک  برایم چون نیمه آن روز استفتاح بود که بتدریس اسفار افتتاح کردیم بار خدایا چگونه شکرت  کنم که هر روز در وصف  اسماء حسنى و صفات  علیا , و اطوار جلوه هاى جانفزاى تو سرگرم و دل خوشم .

الهى خوشا آنکه چون عین ثور چشیم بینا دارد و مانند قلب  اسد و عقرب دلى آتشین و روشن و مثل جوزا در راه تو میان سخت  بربسته است  . الهى حسن غبطه حال عقرب  مى خورد که عقرب  کجا و حسن کجا آن رو به مشرق دارد و این مغربى است  , آنرا قلب  روشن است  و این را ظلمانى , آن تاج بر سرپیش چشمش ترازوى داد است  و این بیدادگر طغیان در میزان کرده است , آن سیر آسمانها مى کند و این زمین را نپیموده است  , آن شب  و روز بیدار است  و این در خواب  , آن بصراط مستقیم است  و این کجرفتار منحرف , آن هشیار براى دفع عدو

صفحه : ۶۰

سلاح تیر و کمان و نیش از پشت  دارد و این غافل بى سلاح در کمند دیواندر و چه خوش گفته اند که کونو اعقارب  اسلحتها فى اذنابها فان الشیطان لن یراوغ الانسان الامن ورائه , لاجرم آن نیکبخت  از هفت  آسمان برتر شد و این تیره بخت  هنوز خاک  نشین است  .

الهى شکرت  که بناز و نعمت  پرورده نشدم وگرنه از کجا حسن مى شدم . الهى اگر حسن مال مى یافت  و حال نمى یافت  از حسرت  چه مى کرد . الهى چونست  که اندوه تو مایه دل شادى است  و بندگى تو براى آزادى . الهى شکرت  که روزنه اى از عوالم ملکوت  را برویم گشودى  رب  زدنى علما , رب  زدنى فیک  تحیرا , رب  انعمت  فزد .

الهى در این شب  دوشنبه بیستم شهر رسول الله یکهزار و سیصد و نود و یک از استغفارهایم و از عبادتهایم جملگى استغفار مى کنم یا تواب صفحه : ۶۱

و یا غفور و یا رحیم یا من یحب  التوابین توبه ام را بپذیر . الهى من خودم را نشناختم تا تو را بشناسم .

الهى حسن از حال مار غبطه مى خورد که چون پیر شود چهل روز گرسنه بماند و تحمل رنج گرسنگى کند سپس به زمین فرو رود و چون بیرون آید پوست  افکنده و جوان شده باشد که کلمه و روح ممسوح تو مسیح علیه السلام به حواریون فرمود  کونوا کالحیه ,  مار پیر از پوست  بدر آید و جوان شود جوانى حسن بگذشت  و آثار پیرى در او نمودار شد و هنوز در حجابها گرفتار است  . الهى تا کنون مى گفتم جهان را براى ما آفریدى اکنون فهمیدم که خودت  هم براى مایى .

الهى ادراک  مفاهیم اسماء که بدین پایه لذت  بخش است  ادراک  حقائق آنها چون خواهد بود .

الهى حسن که بدین اندازه حسن است  حسن آفرین

صفحه : ۶۲

چون باشد  فتبارک  الله احسن الخالقین  .

الهى اگر حسن از تو جز تو خواهد فرق میان او و بت  پرست  چیست  . الهى از گفتن نفى و اثبات  شرم دارم که اثباتیم ,  لا اله الا الله  را دیگران بگویند و  الله  را حسن .

الهى شکرت  که دل بیدردم را به درد آوردى .

الهى شکرت  که اولم را باخر مأول کردى و آخرم را باول مبدل . الهى شکرت  که تا خودم را شناختم تن خسته و دل شکسته دارم . الهى تا کنون مى گفتم داراتر از من کیست  که تو داراى منى از آن گفتار پوزش خواهم که اینکه ۱۳ شهر رمضان ۱۳۹۱ گویم داراتر از من کیست  که تو دارایى منى .

الهى داراتر از من کیست  که تو دارایى منى .

الهى ما هنوز حرفهاى این جهانى را نفهمیدیم تا توقع آن جهانى را داشته باشیم .

صفحه : ۶۳

الهى چه فکرهایى مى کردم و به دنبال این و آن میرفتم و این در و آن در مى زدم و موفق نمى شدم و خدا خدا مى کردم که چرا موفق نمى شوم , بار خدایا شکرت  که جوابم را ندادى و چه نکوشد که نشد و گرنه حسن نمى شدم , تسلیم توام حکم آنچه تو فرمایى لطف  آنچه تو اندیشى .

الهى ندانسته از تو قرار مى خواستم اینک  دانسته از تو بى قرارى مى خواهم که مظهر یا من  کل یوم هو فى شأنم .

الهى خوش آن منعم که مظهر  هو یطعم و لا یطعم  است  . الهى جایى که محمد بن عبدالله انسان کامل صاحب  مقام محمود خاتم انبیاء ما عرفتک  حق معرفتک  و ما عبدتک  حق عبادتک  گوید حسن بن عبدالله انسان نماى جاهل باید ما عبدتک  و ما عرفتک  گوید .

الهى توانگران به آزاد کردن بندگان رستگارند این تهیدست  را به بنده کردن آزادان سرفراز فرما .

الهى پنهانى و دزدکى مى گریم تا نامحرمان به حرم

صفحه : ۶۴

خانه سرم دست  نیابند , و آشکارا لبخند دارم تا نابخردان دیوانه ام نخوانند .

الهى تا به حال مى گفتم گذشته ها گذشت  اکنون مى بینم که گذشته هایم نگذشت بلکه همه در من جمع است  آه آه از یوم جمع .

الهى در فکر فهمیدن حروف  مقطعه کتابت  بدینجا رسیدم که تمام کلماتت حروف  مقطعه اند خنک  آنکه اهل قرآن است  .

الهى این روزگار طوفانى تر از طوفان نوح است  و قرآن کشتى نجات  خوشا به حال اصحاب  السفینه .

الهى گاهى در انواع مخلوقات  گوناگون تو ماتم و گاهى در افراد لونالون آنها و بیش از همه در اطوار جور واجور خودم رب  زدنى فیک  تحیرا . الهى بدا به حالم اگر مرگم به حتف  انف  باشد و بس یا حى و یا محیى جز تو که حیوه دهد ؟

الهى تا کنون به امیدوارى سر به بالا مى داشتم و

صفحه : ۶۵

خدا خدا مى کردم , اکنون به شرمسارى سر به زیر افکندم که چرا چون و چرا مى کردم .

الهى اعیان تر از من کیست  که با تو همنشینم .

الهى خوشا به حال کسانى که لذات  جسمانى شان عقلانى شد . الهى از تو شرمنده ام که بندگى نکردم و از خودم شرمنده ام که زندگى نکردم و از مردم شرمنده ام که اثر وجودیم براى ایشان چه بود .

الهى گوینده اى گفت  کل من فى الوجود بطلب  صیدا انما الاختلاف  فى الشبکات  تو خود گواهى که بدترین شبکه شبکه صید من است  از شر آن به تو پناه مى برم که جز تو پناهى نیست  .

الهى توفیقم ده که یکبار استغفرالله و اتوب  الیه بگویم که هنوز از گفتن آن شرم دارم .

الهى تا کنون خودم را بر منبر گوینده مى پنداشتم و حضار را مستمع ولى اکنون مى بینم که گوینده تویى و من و مستمع هر دو مستمعیم . صفحه : ۶۶

الهى شاه به خیال شاد است  و حسن به عقل .

الهى تا به حال مى گفتم  لا تأخذه سنه و لا نوم  الان مى بینم مرا هم  لا تأخذنى سنه و لا نوم  .

الهى وقتى حسن چشم باز کرد که دست  و پا بسته است  .

الهى شکرت  که دوستانم عاقلند و دشمنانم احمق .

الهى شکرت  که به حسن دختر دادى و پسر دادى و از هر یک  چیزها به وى خبر دادى .

الهى تا به حال مى پنداشتم معرفت  نفس مرقاه معرفت  تو است  شکرت  که مرقاه را اسقاط کردى و بسر اشارت  نبى و وصى  من عرف  نفسه فقد عرفه ربه  ,  اعلمکم بنفسه اعلمکم بربه  آشنا فرمودى .

الهى شکرت  که به هر سو رو مى کنم کریمه  فاینما تولوا فثم وجه الله برایم تجلى مى کند .

الهى شکرت  که دنیایم آخرتم شد .

الهى شکرت  که از ظرف  لغوزمانم بدر بردى و در ظرف  فوق آن مستقرم کردى .

صفحه : ۶۷

الهى خوشا به حال کسانى که همیشه محرمند که ایشان محرم تواند . الهى وقتى بیدار شدم که هنگام خوابیدن است  .

الهى الحمدالله که در این حال به از این چه گویم و چه کنم . الهى چه کنم که تا کنون از بیرون مى جستمت  و درونى بودى و اکنون از درون میجویمت  و بیرونى شدى .

الهى جز تو از انسان بزرگتر کیست  و در پیشگاهت  از من کوچکتر کیست  . الهى شکرت  که پیشه ام گازرى و مامایى است  .

الهى روى زمینت  حیوانستان شد حسن را به آسمان انسانستانت  انس ده . الهى این چه وادى است  که تا بخواهم سرمویى نزدیک  شوم فرسنگها دور مى شوم .

الهى خاطر ما را از خطور خطیئه نگهدار .

صفحه : ۶۸

الهى بحق آنانى که از دیده مردم غائبند این غائب  را در حضور بمیران . الهى دل خوشم که شاخه اى از شجره طوبایم .

الهى ساعد علویم ده تا ابراهیم سان بت  نفس را بشکنم و نفثم را نفس رحمانى گردان تا عیسى آسا در دمم .

الهى خوشا آنانکه در فلوات  عشق تو همائمند و از خود بدر شدند و بتو قائمند .

الهى این گدایان جان براى جماد مى دهند , حسن جان براى حیوه ندهد . الهى همه در شهر الله عبادت  مى کنند و حسن تجارت  سر بسر خسارت  . الهى حسن بقدر  سم الخیاط  یک  روزنه به حسن مطلق راه یافت  این همه لذت  و ابتهاج دارد آنانکه برایشان هزار باب  و از هر بابى هزار باب دیگر گشوده شد چون خواهند بود و تو خود چونى .

صفحه : ۶۹

الهى تو که یوسف  آفرینى حسن از زلیخا کمتر باشد و تو که لیلى آفرینى حسن مجنون تو نباشد ؟ !

الهى چگونه شکر این موهبت  را بجا آورم که اگر شرق تا غرب  را کفر بگیرد در کاخ ربویى ایمانم سرمویى خلل راه نمى یابد .

الهى تا کنون به نادانى از تو میترسیدم و اینک  به دانایى از خودم میترسم .

الهى حسن که از فهمیدن کتب  تدوینى این همه ابتهاج و لذت  دارد کسانیکه کتب  تکوینى را مى خوانند و زبانشان را میدانند و مبین حقائق اسماءاند چگونه اند و کسى که با تو درگفت  و شنود است  چگونه است  . الهى ما که از فاضل چشیده دیگران بدمستى مى کنیم چشیده ها چونند . الهى شکرت  که از اساتید بى رنگ  رنگ  گرفته ام .

الهى خوشا آنانکه فقط با تو دل خوش کرده اند .

صفحه : ۷۰

الهى لطف  فرموده اى این کمترین را با کتب  آشنا کرده اى لطف  را مزید بفرما و با صاحبان کتب  آشنایش کن .

الهى درجات  پدر و مادرم را مزید گردان که اگر ایشان احسن نمى بودند من حسن نمى شدم .

الهى شکرت  که دارم کم کم مزه پیرى را مى چشم .

الهى گاهى اعوذبالله من الشیطان الرجیم مى گفتم , و گاهى اعوذ بک  من همزات  الشیاطین , و گاهى اعوذ بک  من شرالوسواس الخناس از امشب  که لیله سبت  رابع صفر هزار و سیصد و نود و سه هجرى قمرى است  اجارت مى طلبم که رب  اعوذ بک  منى بگویم .

الهى شکرت  که از ابلهان رنج مى برم .

الهى اگر حسن جهنمى است  جهنمى عاقلى را رفیق او گردان . الهى شکرت  که شب  و روز به پرندگان بال و پر مى دهم .

صفحه : ۷۱

الهى حسن از حرف  تا کمتر باشد که فعلش چون ذاتش خاص اسم شریفت است  , تاء قسم خاص تو باشد و حسن نباشد .

الهى در شگفتم از کسانى که چون و چرایى , و کاش کاش گویند . الهى این و آن گویند بهاى یک  گرده نان پنج قرآن است  , حسن بى بها گوید هرگز آن به بها در نمىآید در ازاى هر لقمه و جرعه از ازل تا ابد شکرت  . الهى موج از دریا خیزد و با وى آمیزد و دروى گریزد و از وى ناگزیر است انا لله و انا الیه راجعون  .

الهى شکرت  که دیده جهان بین ندارم  هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن .

الهى این کلمه ناتمام خوشحال است  که به اسم سه حرف  از حروف  مقطعه فرقانت  را دارا است  , کلمات  تامه اى که به حقیقت  همه مقطعه قرآنت  را دارایند چونند .

صفحه : ۷۲

الهى شکرت  که نفخه و نفثى از دم عیسوى را به حسن داده اى که مرده زنده مى کند .

الهى به حقیقت  خودت  مجاز ما را تبدیل به حقیقت  کن .

الهى شکرت  که توشه اى جز توکل ندارم .

الهى شکرت  که فهمیدم که نفهمیدم و رسیدم که نرسیدم .

الهى شکرت  که در سایه انسان کامل بسر میبرم .

الهى شکرت  که جوانمرگ  نشدم .

الهى شکرت  که هر جایى یکجایى شدم .

الهى شکرت  که شاخه اى از شجره طوبایم .

الهى شکرت  که در حول حاملین عرشم .

الهى به نعمت  حضور قلبم را از خطور ذنوب  بازدار .

الهى شکرت  که در این شب  مبارک  بلیله القدر رسیدم ( ۱۱ع ۱ / ۱۳۹۴ هق ) .

الهى شکرت  که مجاز را قنطره حقیقت  گردانیدى

صفحه : ۷۳

تا از لیله القدر زمانى زمینى به لیله القدر آسمانى رسیدم . الهى به حرمت  راز و نیاز اهل راز و نیازت  این نااهل را سوز و گداز ده .

الهى توفیق شب  خیزى و اشک  ریزى به حسن ده .

الهى امروز بیناتر از من کیست  که تو را مى بینم و شنواتر از من کیست که سخن تو را مى شنوم و گویاتر از من کیست  که از تو سخن مى گویم و داراتر از من کیست  که تو را دارم .

الهى این بنده ات  را از نیت  گناه حفظ کن .

الهى شکرت  که دلم را بشروق جمالت  و سیر در نور کمالت  نورانى کرده اى .

الهى شکرت  که در این لیله چهارشنبه بیستم جمادى یکم هزار و سیصد و نود و چهار درى از علم را برویم گشوده اى .

الهى شکرت  که حیوانى را در قفس نکرده ام , دستم ده که در قفس شده ها را رهایى دهم .

صفحه : ۷۴

الهى شکرت  که فهم بسیار چیزها را به حسن عطا فرموده اى و دهنش را بسته اى .

الهى شکرت  که دى دلیل بر اثبات  خالق طلب  مى کردم و امروز دلیل بر اثبات  خلق مى خواهم کیف  یستدل علیک  بما هو فى وجوده مفتقر الیک  . الهى ظاهرم را چون باطن مخلصان گردان و باطنم را چون ظاهر مرائیان . الهى در شگفتم که با نادانى اندوهگینم و با دانایى اندوهگین تر . الهى شکرت  که از آنچه در سردارم اگر از سر گذارم سردارم و اگر نگذارم سردارم .

الهى در راهم و همراه درد و آهم , آهم ده و راهم ده .

الهى شکرت  که حسن تا کنون شاکر و حامد بود و اکنون شکر و حمد شد . الهى بقدر معرفتم , تو را پرستش مى کنم , که به

صفحه : ۷۵

وفق اقتضاى عین ثابت  , زمین شوره نبود مثل نابت  .

الهى آدم شبکور کجا و عبد شکور کجا ؟ که شبکور شکور نباشد . الهى حسن زاده آدم زاده است  چگونه دعوى بى گناهى کند . الهى اگر مذنب  نباشد غفار کیست  و اگر قبیح نباشد ستار کیست  . الهى همه کار تو را مى کنند و حسنت  همه بیکار نیست  .

الهى خروس را در شب  خروش باشد و حسن خاموش باشد .

الهى اگر الفاظم نارسا است  داستان سنگ  تراش و شبان موسى است  . الهى با اجازه ات  نام عالم را عشق آباد گذاشته ام .

الهى حسن که از شنیدن یک  نداى التوحید أن تنسى غیر الله این همه ابتهاج دارد , ابتهاج خاتم

صفحه : ۷۶

گیرنده قرآن چه حد است  و خود ابتهاج تو چونست  . الهى به ابتهاج خودت و ابتهاج خاتمت  , ابتهاج حسن و دیگر نفوس و الهه ات  را مزید گردان و وعده حق لدینا مزیدت  را در حقشان اکید فرما .

الهى میدانم که میدانى اما چگونه میدانى خودت  مى دانى  الا یعلم من خلق و هو الطیف  الخبیر  .

الهى اگر گویم سگ  کوى توام , از روى سگ  اصحاب  کهف  شرمنده ام . الهى مس سگ  اصحاب  کهف  بى طهارت  روا نبود و حسن را طهارت  نباشد ؟ ! الهى شنیدم که فرمودى چه کنم با مشتى خاک  مگر بیامرزم . الهى شکرت  که اگر شاهدان آسمانى از حسن باخبر باشند , سهیل اهلا و سهلا گوید و کف  الخضیب  کف  بر کف  زند و زهره چنگ  در چنگ  . الهى صعود بر زخیم را به اعتلاى عقلانى ارتقاء ده .

صفحه : ۷۷

الهى به وحدت  خلوتم ده و به کثرتت  وحدتم ده .

الهى اگر من بنده نیستم , تو که مولاى من هستى .

الهى یا لحکم الحاکمین و یا میسر کل عسیر ! حکم محکم کل میسر لما خلق له بر حسن حاکم است  , حکم آنچه تو فرمایى محض لطف  است  . الهى خوشا به حال کسانى که نه غم بز دارند و نه غم بزغاله . الهى از سر دل نشینت  لب  دوختم , و از شر آتشینم سوختم . الهى آنچه از کلام تو نیوشیدم در خروشم , و آنچه از جام تو نوشیدم در جوشم , با این همه جوش و خروشم خاموشم به امید آنکه دمبدم نیوشم و نوشم .

الهى حسن را همین فخر بس که مقام واقعى حلقه بگوشى ابدى , از چون تو سلطان حقیقى سرمدى دارد .

صفحه : ۷۸

الهى دلى همدم با آه و انین است  و دلى همچون تنور آتشین است  و دلى چون کوره آهنگران است  و دلى چون قله آتش فشان است  , واى بر حسن اگر دلش افسرده و سرد چون یخ باشد و پابند به مبرز و مطبخ .

الهى در سجده بر شاکله هو هستم , این مصدوق را مصداق  کل یعمل على شاکلته  قرار ده .

الهى از پیمبرانى چیزها آموختم : از حضرت  نوح نجى الله ففروا الى الله , و از حضرت  یعقوب  اسرائیل الله انما اشکوا بثى و حزنى الى الله . الهى حسن تویى و حسن حسن نما است  .

الهى اگر بهشت  شیرین است  بهشت  آفرین شیرین تر است  . الهى حقیقت  حدیث  برزخى رؤیایم را که  قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم : معرفه الحکمه متن المعارف  ,  مرزوقم بفرما . الهى گاه گاهى مینمایى و مى ربایى , نمودنت  چه

صفحه : ۷۹

دل نشین است  و ربودنت  چه شیرین .

الهى آنکه درد دارد آه و ناله دارد , شیرین تر این که سفیر صادقت فرمود :  ان آه اسم من اسماء الله تعالى فاذا قال المریض آه فقد استغاث  بالله ,  حسن از ملت  ابراهیم اواه است  آه آه . الهى سفیر کبیرت  فرمود :  المؤمن مرآه المؤمن ,  اگر من مؤمنم تو هم مؤمنى .

الهى من از گدایان سمج , درس گدایى آموختم .

الهى شکرت  که حسنت  را سمت  نون وقایه داده اى که حسن آفرین و حسن وقایه یکدیگرند , سبحانک  اللهم .

الهى نماینده ات  فرمود  القلب  حرم الله ,  حرمت  را حفظ بفرما . الهى لک  الحمد که حسن را با شاهدان آسمانى آشنا کرده اى و اطلس بى نقش نفسش را قبه زرقاء .

الهى اگر مردم لذت  علم را بدانند کجا اهل علم را

صفحه : ۸۰

سرآسوده و وقت  فراغ خواهد بود .

الهى هر کس به حسن حرفى آموخت  , تو از وى راضى باش و او را از وى راضى بدار .

الهى یا قابض و یا باسط ! جزر و بحر مد را در پى دارد و محاق قمر بدر را و ادبار فلک  و عقل اقبال را وقوس نزول صعود را , قلب  حسن در قبض است  و امیدوار بسط است  .

الهى از قبض شاکى نیستم که در مصحف  عزیزت  قبض را بر بسط مقدم داشته اى  والله یقبض و یبسط و الیه ترجعون  فرموده اى , و نمایندگانت در مناجاتها به تأسى کلامت  یا قابض و یا باسط گفته اند . الهى حسن در قبض صابر است  که قبض و قضا و جمع و قرآن باهم اند و بسط و قدر و فصل و فرقان باهم , اگر  یوم الجمع  نباشد  یوم الفصل  کدام است  , و اگر قضا نباشد قدر کدام , و اگر قرآن نباشد فرقان کدام , و اگر قبض نباشد بسط کدام .

صفحه : ۸۱

الهى اگر جز این در , در دیگر هست  نشان بده .

الهى کسانى که دیرتر گرفته اند پخته تر و قوى تر شده اند , حسن خام است  و لطف  آن چه تو فرمائى .

الهى عینم را چون علمش بى عیب  و شین بدار .

الهى تا تو لبیک  نگویى کجا من الهى گویم .

الهى معنى رسا است  و وراى این الفاظ ناروا است  ما را به الفاظ نارواى ما مگیر .

الهى آنکه از مرگ  مى ترسد از خودش مى ترسد .

الهى شکرت  که یک  زمینى آسمانى شد .

الهى بسیار ما اندک  است  و اندک  تو بسیار , و فرموده اى : گر چه بسیار تو بود اندک  , زاندکت  مى دهند بسیارت  .

الهى عارف  را به مفتاح  بسم الله  , مقام کن عطا کنى که با کن هر چه خواهى کنى کن , با این جاهل بى مقا م هر چه خواهى کنى کن که صفحه : ۸۲

آن کلید دارد و این کلیددار .

الهى همه الفاظ یونانیان یکسوى و اسم عالم بلفظ قوسموس یکسوى . الهى ابلیس رجیم را بلاواسطه خطاب  کنى , و انسان کامل را من وراء حجاب  که نه آن آیت  قرب  است  و نه این رایت  بعد .

الهى شکرت  که از افکار رهزن عاصمم بوده اى .

الهى دل چگونه کالایى است  که شکسته آن را خریدارى و فرموده اى پیش دل شکسته ام .

الهى اگر یکبار دلم را بشکنى , از من چه بشکن بشکنى .

الهى آنکه دنبال درک  مقام است  غافل است  که مقام در ترک  مقام است  , حسن را در مقامش مقیم و مستقیم بدار .

الهى با ستارى و غفرانت  , جزا خواستن کفرانست  .

الهى همنشین از همنشین رنگ  مى گیرد خوشا آنکه با تو همنشین است   صبغه الله و من احسن

صفحه : ۸۳

من الله صبغه  .

الهى از جهنم بعد و حرمان از درک  حقائق رهاییم ده .

الهى لذت  ترک  لذت  را در کامم لذیذتر گردان .

الهى حسنت  کودک  زبان نفهم بهانه گیر است  , با هزار  لن ترانى ارنى گواست  .

الهى چگونه از عهده شکرت  برآیم که روزى با کتاب  موش و گربه و عبید زاکان فرحان بودم و امروز به تلاوت  آیات  قرآن  الرحمن الهى مجاز ما را تبدیل به حقیقت  بفرما .

الهى آفتاب  گردان و آفتاب  پرست  عاشق آفتاب  باشند و حسن عاشق آفتاب آفرین نباشد ؟

الهى تو که بى نیاز بى انبازى و به رایگان مى بخشى , حسن هم که درویش گداى تو است  , بخششت  را با درویشانت  بیش بفرما .

الهى با همه شیرین زبانى و شیرین کاریم نمیدانم چه کاره ام .

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *