الهى یا الهى یا الهى

کد ثب علمی:۱۵۲۳-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۲۷۶۳

الهى نامه

نام کتاب  : الهى نامه

الهى نامه

استاد حسن حسن زاده آملى

الهى نامه

حضرت  آیت  ا . . . حسن زاده آملى

هو

الهى نامه , کلماتى چند است  که از سنوات  هزار و سیصد و نود و چهار هجرى بقلم این کمترین حسن حسن زاده آملى , به اقتضاى تبدل بال و تحول حال , به رشته نوشته در آمده است  , لذا در تلقى آن تثبت  لازم است  که در واقع تناقى , منتفى است  . طبعم بطبع آن راغب  نبود که نشر آن را چه سود , جز این که با تصویب  و ابرام اصدقاء فاضل مرکز نشر فرهنگى رجاء زادهم الله تعالى رجاء . از ساحت  قدس قرآن مجید بصورت  استخاره استجازه نموده ام , بجواب  و اجازت  این کریمه مبارکه تشرف  یافته ام : و فى نسنختها هدى و رحمه للذین هم لربهم یرهبون  ( اعراف  ۱۵۵ ) به رجاء واثق اینکه بعضى از نفوس مستعده را مفید افتد , جمع بر نشر آن صورت  گرفت  , والسلام .

قم حسن حسن زاده آملى تاسوعاى ۱۴۰۴ هق = ۲۳ / ۷ / ۱۳۶۲ هش صفحه : ۶

الهى یا الهى یا الهى

نباشد جز توام پشت  و پناهى

منم یک  ذره از ارض و سمایت

منم یک  جلوه از نور و بهایت

منم یک  قطره از دریاى جودت

منم یک  لمحه از شمس وجودت

منم یک  نکته از غیب  و شهودت

منم یک  شمه از فیض نمودت

منم یک  نقطه از علم عنایى

منم یک  صورت  رسم خدایى

منم هم بوته اى از بوستانت

منم هم در عداد دوستانت

منم هم نقشى از ایوان حسنت

منم هم شمعى از دیوان حسنت

منم دل دادهء روى نکویت

منم شیداى حسن ذات  و خویت

دل من در میان اصبعینت

نمود من بود از علم و عینت

زلطف  تو دگر نبود فنایم

براى تا ابد باشد بقایم

عطا کردى زالطاف  خدایى

مرا این منصب  فقر و گدایى

دل من شد چو یک  زنبورخانه

ز بس از داغ تو دارد نشانه

چه شیرین است  داغت  کاتشین است

فداى تو شوم که داغت  این است

بیامد رائد موى سفیدم

که از سوى توام داده نویدم

کزین زندان سراى تنگ  و تاریک

زمان ارتحالت  گشت  نزدیک

به قدر معرفت  کردم عبادت

که علم تو دهد بهتر شهادت

به وفق اقتضاى عین ثابت

زمین شوره نبود مثل نابت

چه بتوان گفت  در کار خدایى

ندارد کار او چون و چرایى

چو ذاتش فعل او حق مبین است

ولا یسال عما یفعل این است

خداوندا دل دیوانه ام ده

بصحراى غمت  کاشانه ام ده

مرا محو جمال خویش فرماى

دمادم جلوه هایت  بیش فرماى

بذات  و خوى خود محشور میدار

ز زرق و برق دنیا دور میدار

چه خوش از لطف  خاص کردگارى

به امیدش رسد امیدوارى

بسم الله الرحمن الرحیم

الهى بحق خودت  حضورم ده و از جمال آفتاب  آفرینت  نورم ده . الهى راز دل را نهفتن دشوار است  و گفتن دشوارتر

الهى یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت  کثرتم و ارهان و رحمت  وحدتم ده .

الهى سالیانى مى پنداشتم که ما حافظ دین توام استغفرک  اللهم در این لیله الرغائب  هزار و سیصد و نود فهمیدم که دین تو حافظ ما است  احمدک اللهم .

الهى چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است  و چگونه سخن گویم که خرد

مدهوش و بیهوش است  .

الهى ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ایم و تنها تو کاره اى .

الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا  نور السموات  و الارض انعمت  فرزد .

الهى شأن این کلمه کوچک  که به این علو و عظمت  است  پس یا على یا عظیم شأن متکلم این همه کلمات  شگفت  لا تتناهى چون خواهد بود . الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم .

الهى چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم .

الهى چگونه گویم نشناختمت  که شناختمت  و چگونه گویم شناختمت  که نشناختمت

الهى چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خسته ام راه بسیار میروم و مسافتى نمى پیمای م واى من

اگر دستم نگیرى و رهاییم ندهى .

الهى خودت  آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است  یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن .

الهى دست  با ادب  دراز است  و پاى بى ادب  , یا باسط الیدین بالرحمه خذبیدى

الهى بسیار کسانى دعوى بندگى کرده اند و دم از ترک  دنیا زده اند , تا دنیا بدیشان روى آورد جز وى همه را پشت  پا زده اند این بنده در معرض امتحان در نیامده شرمسار است  بحق خودت  ثبت  قلبى على دینک  .

الهى ناتوانم و در راهم و گردنه هاى سخت  در پیش است  و رهزنهاى بسیار در کمین و بار گران بر دوش یا هادى  اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت  علیهم غیر المغضوب  علیهم و لاالضالین  .

الهى از روى آفتاب  و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام حتى از روى شیطان شرمنده ام که همه در کار خود استوارند و این سست  عهد ناپایدار .

الهى رجب  بگذشت  و ما از خود نگذشتیم و تو از ما بگذر . الهى عاقبت  چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد .

الهى عارفان گویند عرفنى نفسک  , این جاهل گوید عرفنى نفسى . الهى اهل ادب  گویند به صدرم تصرفى بفرما این بى ادب  گوید بر بطنم دست تصرفى نه .

الهى در راهم , اگر درباره ام گویى  لم نجدله عزما  چه کنم .

الهى آزمودم تا شکم دائر است  دل بائر است  یا من یحیى الارض المیته دل دائرم ده .

الهى همه گویند خدا کو حسن گوید جز خدا کو .

الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد

الهى آن خواهم که هیچ نخواهم .

الهى اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادى

نمى رسد فلک  الحمد

الهى ما را یاراى دیدن خورشید نیست  , دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم .

الهى همه گویند بده حسن گوید بگیر .

الهى همه سر آسوده خواهند و حسن دل آسوده .

الهى همه آرامش خواهند و حسن بى تابى , همه سامان خواهند و حسن بى سامانى .

الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم .

الهى از من برهان توحید خواهند و من دلیل تکثیر .

الهى از من پرسند توحید یعنى چه حسن گوید تکثیر یعنى چه . الهى از نماز و روزه ام توبه کردم بحق اهل نماز و روزه ات  توبه این نا اهل را بپذیر .

الهى بفضلت  سینه بى کینه ام دادى بجودت  شرح صدرم عطا بفرما . صفحه : ۱۴

الهى عقل گوید الحذر الحذر , عشق گوید العجل العجل آن گوید دور باش و این گوید زود باش .

الهى ضعیف  ظلوم و جهول کجا و واحد قهار کجا .

الهى آنکه از خوردن و خوابیدن شرم دارد از دیگر امور چه گوید . الهى اگر چه درویشم ولى داراتر از من کیست  که تو دارایى منى . الهى در ذات  خودم متحیرم تا چه رسد در ذات  تو .

الهى نعمت  سکوتم را ببرکت   والله یضاعف  لمن یشاء  اضعاف  مضاعفه گردان .

الهى بلطفت  دنیا را از من گرفته اى بکرمت  آخرت  را هم از من بگیر . الهى روزم را چو شبم روحانى گردان و شبم را چون روز نورانى . الهى حسنم کردى احسنم گردان .

صفحه : ۱۵

الهى دندان دادى نان دادى , جان دادى جانان بده .

الهى همه از گناه توبه مى کنند و حسن را از خودش توبه ده . الهى گویند که بعد سوز و گداز آورد حسن را بقرب  سوز و گداز ده . الهى خودت  گفته اى  و لا تیأسوا من روح الله  نا امید چون باشم . الهى انگشترى سلیمانیم دادى انگشت  سلیمانیم ده .

الهى سرمایه کسبم دادى توفیق کسبم بده .

الهى اگر ستارالعیوب  نبودى ما از رسوایى چه مى کردیم . الهى من  الله  الله گویم اگر چه  لا اله الا الله  گویم . الهى مست  تو را حد نیست  ولى دیوانه ات  سنگ  بسیار خورد , حسن مست  و دیوانه تست  .

صفحه : ۱۶

الهى ذوق مناجات  کجا و شوق کرامات  کجا .

الهى علمم موجب  ازدیاد جهلم شد یا علم محض و نور مطلق بر جهلم بیفزا .

الهى اثر و صنع توام چگونه بخود نبالم .

الهى دو وجود ندارد و یکى را قرب  و بعد نبود .

الهى هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم بر نادانیم بیفزا . الهى تا کعبه وصلت  فرسنگها است  و در راه خرسنگها و این لنگ  بمراتب کمتر از خرچنگ  است  , خرچنگ  را گفتند بکجا مى روى گفت  به چین و ماچین گفتند با این راه و روش تو .

الهى دل داده معنى را از لفظ چه خبر و شیفته مسمى را از اسم چه اثر الهى کلمات  و کلامت  که این قدر شیرین و دلنشین اند خودت  چونى . الهى اگر از من پرسند کیستى چه گویم .

صفحه : ۱۷

الهى هر چه بیشتر فکر مى کنم دورتر میشوم .

الهى گروهى کوکو گویند و حسن هو هو .

الهى از گفتن یا شرم دارم .

الهى داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد بتحریر رساند الحمد الله  که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است  .

الهى محبت  والد به ولد بیش از محبت  ولد به والد است  که آن اثر است نه این با اینکه اعداد است  و علیت  و معلولیت  نیست  پس محبت  تو بما که علت  مطلق مایى تا چه اندازه است  ,  یحبهم  کجا و  یحبونهم  کجا ؟ !

الهى از کودکان چیزها آموختم لا جرم کودکى پیش گرفتم .

الهى چون است  که چشیده ها خاموشند و نچشیده ها در خروشند . الهى از شیاطین جن بریدن دشوار نیست  با شیاطین انس چه باید کرد . صفحه : ۱۸

الهى خوشدلم که از درد مینالم که هر دردى را درمانى نهاده اى . الهى در خلقت  شیطان که آن همه فوائد و مصالح است  در خلقت  ملک  چه ها باشد .

الهى دیده را به تماشاى جمال خیره کرده اى , دل را بدیدار ذوالجمال خیره گردان .

الهى خنک  آن کس که وقف  تو شد .

الهى شکرت  که دولت  صبرم دادى تا به ملکت  فقرم رساندى . الهى شکرت  که از تقلید رستم و به تحقیق پیوستم .

الهى تو پاک  آفریده اى ما آلوده کرده ایم .

الهى پیشانى بر خاک  نهادن آسان است  دل از خاک  برداشتن دشوار است  . الهى ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد در  یوم تبلى السرائر  چه کنیم .

الهى شکرت  که کور بینا و کر شنوا و گنگ  گویایم .

صفحه : ۱۹

الهى درویشان بى سر و پایت  در کنج خلوت  بى رنج پا , سیر آفاق عوالم کنند که دولتمندانرا گامى میسر نیست  .

الهى اگر گلم و یا خارم از آن بوستان یارم .

الهى انسان ضعیف  کجا و حمل قول ثقیل کجا .

الهى چگونه دعوى بندگى کنم که پرندگان از من میرمند و ددان رامم نیستند .

الهى گرگ  و پلنگ  را رام توان کرد با نفس سرکش چه باید کرد . الهى چگونه ما را مراقبت  نباشد که تو رقیبى و چگونه ما را محاسبت نبود که تو حسیبى .

الهى حلقه گوش من آن در ثمین انا بدک  اللازم یا موسى . الهى علف  هرزه را وجین توان کرد ولى از تخم جرجیر , خس نروید . الهى حق محمد و آل محمد بر ما عظیم است  اللهم صلى على محمد و آل محمد .

صفحه : ۲۰

الهى نهر بحر نگردد ولى تواند باوى پیوندد و جدولى از او گردد . الهى چون در تو مینگرم رعشه بر من مستولى میشود پشه با باد صرصر چه کند .

الهى دیده از دیدار جمال لذت  میبرد و دل از لقاى ذوالجمال . الهى انسان را قسطاس مستقیم آفریده اى افسوس که ما در میزان طغیان کرده ایم .

الهى شکرت  که نعمت  صفت  ایثارم بخشیدى .

الهى نعمت  ارشادم عطا فرموده اى توفیق شکر آن را هم مرحمت  بفرما . الهى عروج بملکوت  بدون خروج از ناسوت  چگونه میسر گردد یا  من بیده ملکوت  کل شىء  خذ بیدى .

الهى بسوى تو آمدم بحق خودت  مرا بمن برمگردان .

الهى اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتار .

الهى ظاهر که این قدر زیبا است  باطن چگونه است  .

صفحه : ۲۱

الهى آخر خودت  را در حق ما اول بفرما که آخرین شفاعت  را  ارحم الراحمین  فرماید .

الهى دل بى حضور چشم بى نور است  نه این صورت  ببیند و نه آن معنى . الهى فرزانه تر از دیوانه تو کیست  .

الهى دولت  فقرم را مزید گردان .

الهى شکرت  که فهمیدم که نفهمیدم .

الهى گریه زبان کودک  بى زبان است  آنچه خواهد از گریه تحصیل مى کند از کودکى راه کسب  را به ما یاد داده اى قابل کاهل را از کامل مکمل چه حاصل .

الهى شک  شوریده جهانى را میشوراند این شوخ دیده را شوریده تر کن . نبودم و خلعت  وجودم بخشیده اى , خفته بودم و نعمت  بیداریم عطا کرده اى , تشنه بودم و آب  حیوتم چشانده اى , متفرق بودم و کسوت  جمعم پوشانده اى , توفیق دوام در صلوتم هم

صفحه : ۲۲

مرحمت  بفرما که  الذین هم على صلوتهم دائمون  کامروا هستند . الهى مصلى کجا و مناجى کجا تالى فرقان کجا و اهل قرآن کجا خنک  آنکه مصلى مناجى و تالى فرقان و اهل قرآنست  .

الهى عارف  را با عرفان چه کار عاشق و معشوق بیند نه این و آن . الهى توانگرانرا به دیدن خانه خوانده اى و درویشان را به دیدار خداوند خانه آنان سنگ  و گل دارند و اینان جان و دل آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنى خوشا آن توانگرى که درویش است  .

الهى قیس عامرى را لیلى مجنون کرد و حسن آملى را لیلى آفرین این آفریننده دید و آن آفریننده را در آفریده بر دیوانگان آفرین . الهى اگر عنایت  تو دست  ما را نگیرد از چهل ها و چله ما هم کارى برنیاید .

الهى خوشا آنانکه همواره بر بساط قرب  تو

صفحه : ۲۳

آرمیده اند .

الهى شکرت  که این تهیدست  پا بست  تو شد .

الهى خوشا آنانکه در جوانى شکسته شدند که پیرى خود شکستگى است  . الهى عقل و عشق سنگ  و شیشه اند عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان . الهى اگر کودکان سرگرم بازیند مگر کلانسالان در چه کارند . الهى شکرت  که پیر ناشده استغفار کردم که استغفار پیر استهزاء را ماند .

الهى آنکه ترا دوست  دارد چگونه با خلقت  مهربان نیست  . الهى کى شریک  دارد تا تو را شریک  باشد .

الهى من واحد بى شریکم چگونه ترا شریک  باشد .

الهى خوشا آندم که در تو گمم .

صفحه : ۲۴

الهى از من و تو گفتن شرم دارم انت  انت  .

الهى نه خاموش میتوان بود و نه گویا در خاموشى چه کنیم در گفتن چه گوییم .

الهى دل بسوى کعبه داشتن چه سودى دهد آنکه را دل بسوى خداوند کعبه ندارد .

الهى عبادت  ما قرب  نیاورده بعد آورده است  که  فویل للمصلین الذین هم فى صلوتهم ساهون .

الهى کامم را به حلاوت  تلاوت  کلامت  شیرین بدار .

الهى فتح قلب  به ضم عین است  , نصب  عینم مرفوع غضوا ابصارکم ترون العجائب  .

الهى قول و فعل قائل و فاعلند در لباس دیگر که  کل یعمل على شاکلته در کتاب  تدوین و تکوین جز مصنف  آن کیست  .

الهى از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بیشتر . الهى این آفریده که بدین پایه مهربان است

صفحه : ۲۵

آفریننده وى در چه پایه است  .

الهى خفتگان را نعمت  بیدارى ده و بیداران را توفیق شب  زنده دارى و گریه و زارى .

الهى جز این نمیشد با که درآویزیم .

الهى تو خود گواهى که این سخنان از بى تابى است  بر ما متاب  . الهى چه رسوایى از این بیشتر که گدا از گدایان گدایى کند . الهى جن گفتند  سمعنا قرآن عجبا یهدى الى الرشد فامنابه  واى بر انسى که از جن کمتر است  .

الهى واى بر من اگر دلى از من برنجد .

الهى اى کاش الفاظى جز اسماء علیا و صفات  حسنایت  نبود که از الوان الفاظ چه رنگها گرفته ایم .

الهى من کیستم و اطوار خلقتم چیست  .

الهى همه از مردن میترسند و حسن از زیستن که

صفحه : ۲۶

این کاشتن است  و آن درویدن  کلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل واتوابه متشابها ,  والدنیا مزرعه الاخره  ,  جزاء وفاقا

الهى توفیق امتثال آن رؤیاى شیرین یا حسن  خذ الکتاب  بقوه  مرحمت بفرما .

الهى غذا بکردار و گفتار رنگ  و بو مى دهد واى بر آن که دهنش مزبله است  .

الهى عبادت  بى معرفت  خروارى بخردلى  فلا نقیم لهم یوم القیمه وزنا خرم آنکه  ثقلت  موازینه  .

الهى میوه در طول هسته خود است  و جزا در طول عمل بلکه نفس عمل  یوم تجد کل نفس ما عملت  من خیر محضرا و ما عملت  من سوء  خوشا آنکه روضه من ریاض الجنه است  .

الهى دربسته نیست  ما دست  و پا بسته ایم .

الهى در جواب  خطاب   یا ایها الذین آمنوا  لبیک  بگویم مایه شرمندگى است  , نگویم دور از وظیفه بندگى .

صفحه : ۲۷

الهى امروز هم چون  الیوم نختم على افواههم  که  لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون  .

الهى دل خوشم که آلهى گویم .

الهى دل به جمال مطلق داده ایم هر چه باداباد .

الهى کیست  که موفق بزیارت  جمال دل آرایت  شده و شیدایت  نشد . الهى کى  الله  گفت  و لبیک  نشنید .

الهى حرفهایم اگر مشوش است  از دیوانه پراکنده خوش است  . الهى گل دماغ را معطر کند و گندنا دهن را ابخر با اینکه کاشته دیگرانند و خارج از ذات  ما پس آنچه در خود کاشته ایم با ما چه خواهد کرد . الهى عمرى کوکو مى گفتم و حالا هو  هو  مى گویم .

الهى پیش از تشنگى آب  از چشمه سار مى جوشد و تشنه تشنه است  و پیش از گرسنگى گندم از کشتزار میروید و گرسنه گرسنه است  عشق

صفحه : ۲۸

است  که در همه ساریست  بلکه یکسره جز عشق نیست  .

الهى خوابهاى ما را تبدیل به بیدارى بفرما .

الهى آنکه سحر ندارد از خود خبر ندارد .

الهى ذلت  و لذت  قریب  هم بلکه قرین همند که  ان مع الیسر یسرا راهرو در رنج تن گنج روان یابد و در این بار گران بار گران . الهى آنکه عالم است  عامل است  این خفته صنعتگر است  نه دانشور . الهى آنکه سرمایه دارد و از آن بهره نمى برد از گدا گرفتارتر و بیچاره تر است  .

الهى شکرت  که در لباس دوستانت  هستم , مرا در عداد دوستانت  بدار . الهى در صورت  انبیایم داشتى در سیرت  آنانم هم بدار .

الهى عاشق را ترک  ما سواى معشوق عین فرض است  که یک  دل و دو معشوق کذب  محض

صفحه : ۲۹

است  .

الهى در  ایاک  نستعین  صادقم و در  ایاک  نعبد  کاذب  نیستم . الهى کریمه  الله یتوفى الانفس حین موتها والتى لم تمت  فى منامها خواب  را شیرین مى کند و مرگ  را شیرین تر .

الهى شب  پره را در شب  پرواز باشد و حسن را نباشد .

الهى هر چه پیش آمد خوش آمد که مهمان سفره توایم .

الهى تن خوش است  که براى یکتا دو تا بود و جان خوش است  که از دو تا یکتا بود .

الهى اگر خدا خدا نکنیم چه کنیم و اگر ترک  ماسوا نکنیم چه کنیم ؟ الهى در شگفتم از کسى که غصه خودش را نمى خورد و غصه روزیش را مى خورد .

الهى فرزانگان گنگ  شدند دیوانگان چه بگویند .

صفحه : ۳۰

الهى اسمى جز بى اسمى برایم مباد .

الهى چرا بگریم که تو را دارم و چرا نگریم که منم .

الهى در این جهان پرهیاهو چرا من  هو  هو نکنم .

الهى بر سر نوح نجى چه آوردند که تا  رب  لا تذر  گفت  ؟ !  سلام على نوح فى العالمین  .

الهى کودکان کتابى بوعده گرد و بکمال رسند و بزرگان کودک  ماب  بوعده مینو .

الهى خوشا به حال عالین که جز تو ندیدند و ندانند .

الهى حرم بر نامحرم حرام است  محرم چرا محروم باشد .

الهى به امروز و فردا نه کار امروز رسیده شد نه فردا چه کنیم با  کل یأتیه یوم القیمه فردا

الهى بدان بر ما حق بسیار دارند تا چه رسد بخوبان .

الهى جهان زندان رندان است  و جهانیان بهشت  آنان ما را با رندان بدار .

صفحه : ۳۱

الهى قاسم که تویى کسى محروم و مغبون نیست  .

الهى با ددان بتوان بسر بردن با دو نان چه باید کرد .

الهى چه عذابى از حجاب  سخت تر است  بحق خودت  از جهنم حجابم وارهان . الهى توبه از گناه آسان است  توفیق ده که از عبادتمان توبه کنیم . الهى حسن آملى مالامال آمال بود در راه یک  امل همه را پایمال کرد یا منتهى امل الاملین دیگر خود دانى .

الهى شکرت  که مى گویم شکرت  .

الهى اگر آخرم مثل اولم باشد بدا به اول و آخرم .

الهى خلقى در ناسوت  متوغلند و جمعى بمثال ملتذند و قلیلى در ملکوت مبهوت  , سبحانک  ما اعظم خلقک  و امرک  ؟ !

الهى از نام بردن انبیاء و ملائکه شرم دارم که با کدام زبان , با نام تو چه کنم که فرموده اى عظم اسمائى , و با تلاوت  کتاب  تو چه که صفحه : ۳۲

لا یمسه الا المطهرون

الهى لولا الشیطان لبطل التکلیف  سبحانک  ما احسن صنعک  . الهى شکرت  که پریشانى بمقام یقین رسیده است  .

الهى شکرت  که از تنهایى و خلوت  لذت  مى برم چه تنها از خلوت  وحشت دارد .

الهى به کبریائیت  سوگند که از ثیاب  فقر فخر دارم و از فاخر شرم که در آن هم رنگ  بینواى دل شکسته ام و در این بیم دل شکستن است  چه کنم که در این اوان بى اساس  لولا اللباس لا لتبس الامر على اکثر الناس . الهى لذت  گرسنگى را در کامم برکت  ده .

الهى حشر با عالم خیال که اینقدر لذیذ است  حشر با عالم عقل چه خواهد بود .

الهى آمدم ردم مکن , آتشینم کرده اى سردم مکن .

الهى اگر تا قیامت  براى یک  صغیره استغفار کنم از شرمندگى تقصیر بندگى بدر نخواهم شد .

الهى سخن در عفو و رحمتت  نیست  گیرم که تو

صفحه : ۳۳

بخشیم من از شرمندگى چه کنم تو خود گواهى که از استغفار شرم دارم . الهى استغفار خواستن غفران تست  با خاطره گناه چه کنیم . الهى چه باید کرد که گناه فراموش شود و گرنه با یاد گناه اگر برانى شرمنده و اگر نوازى شرمنده ترم .

الهى دیگر از بهشت  لذت  نتوانم برد چه عفو احسان در ازاى جرم و عصیان انفعال بیشتر آورد مگر جنت  لقاء نصیب  شود که در حضور تام جز تو فراموش شود .

الهى ماه مبارک  ( ۱۳۹۰ هق ) را حرام کردم که نه قدر روزه را دانستم و نه قدر قدر را , نه قرآن خواندم و نه سحر داشتم و نه سهر, در لیله الجوائز جز شرمسارى چه مى برم خوشا بحال صائم که  له فرحتان حین یفطر و حین یلقى ربه  بدا به حالم که لى حزنتان , بار آلها آهم جهنم سوز است .

الهى واى بر آنکه در شب  قدر فرشته بر او فرود نیامده

صفحه : ۳۴

با دیو همدم و همنشین گردد .

الهى یقینم را زیاد گردان و اضطرابم را به اطمینان مبدل کن و آنى را در آخر خواهى کنى در اول کن که شفاعت  آخرین از آن  ارحم الراحمین  است .

الهى دل خوش بودم که گاهى گریه سوزناک  داشتم و دانه هاى اشک  آتشین میریختم ولى این فیض هم از من بریده شد که بیم زوال بصر است  و امور مهمى که در آنها امتثال فرمان تو است  در نظر , ولى بار آلها عاشق نگرید چه کند و بنده فرمان نبرد چه کند .

الهى مرا در سایه خاتم صلى الله علیه و آله و سلم داشتى که تو را یابم و بندگانت  را دریابم شکر این موهبت  چگونه گذارم بار آلها ناپاک  را بسویت  بار نیست  و با بندگانت  کار نیست  دستم را بدار تا در راهم استوار باشم .

الهى دهن آلوده را با کتابت  چکار که  لا یمسه الا المطهرون  واى بر آن مرشدى که دهنش پلید

صفحه : ۳۵

است  چه آن نارشید خود شیطان مرید است  , اگر در آشکار با یزید است  در پنهان با یزید است  .

الهى حشر و صحبت  با خیالات  نوعى از مالیخولیا است  . که الجنون فنون بحرمت  عوالم عقول از آنم برهان و به اینم برسان که این حضور نور دهد و آن صحبت  ظلمت  .

الهى چگونه شور و نوایم نباشد که از آن چه در کامم ریختى اگر کوه دماوند از آن لب  تر کند پاى کوبان سر از پا نشناسد و دست  افشان از دست  برود .

الهى اگر علم رهزن شود عاصم جز تو کیست  .

الهى اگر دانشمند رهزن شود از هر اهریمنى بدتر است  که دزد با چراغ است

الهى حاصل یک  عمر درس و بحثم این شد که جهان را جهانبانى است  و انسان را سر و سامانى .

الهى اى آشنایم تو خود دانى که بیگانه ام بیگانه ترم

صفحه : ۳۶

کن خوشا بحال مؤمن که غریب  است  .

الهى در این شب  دوشنبه سلخ شهر الله المبارک  هزار و سیصد و نود هجرى قمرى با کسب  اجازه از حضور انور شما نام کشور پهناور هستى را عشق آباد گذاشتم .

الهى ستاره شناس شدم و خودشناس نشدم , از رموز زیج و ربع مجیب  و اسطرلاب  با خبرم و از اسرار جام جم خویش بیخبر ,

الهى بت  سنگین شکستن نیک  آسان است  و بت  نفس شکستن سخت  دشوار , خنک  آنکه از امت  خلیل بت  شکن است  که هر دو را بشکست  . الهى اگر سر مویى باورم شود که پیشه ام در پیشگاه تو پذیرفته است  چون سروى که از وزش صبا به چپ  و راست  مى چمد چنان پاى کوبى و دست  افشانى کنم که سنگ  و گل را از شورم بشورانم و کوه را از سازم برقصانم . الهى سرتا سر ذرات  عوالم وجود در جنب  و جوشند

صفحه : ۳۷

چگونه حسن خاموش باشد .

الهى آنکه را عشق نیست  ارزش چیست  .

الهى خروس را سحر باشد و حسن را نباشد .

الهى سر در راه سردار دادن آسان است  و دل بدست  دلدار دادن دشوار , که آن جهاد اصغر است  و این اکبر .

الهى حسن عبدالله , عبدالله خراب  آبادى بود و حال عبدالجمال عشق آبادى شد .

الهى حاصل فکرم بى فکرى است  خنک  آنکه از فکر بگذشت  . الهى خانه کجا و صاحب  خانه کجا ؟ طائف  آن کجا و عارف  این کجا ؟ آن سفر جسمانى است  و این روحانى . آن براى دولتمند است  و این براى درویش . آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را . آن ترک  مال کند و این ترک  جان . سفر آن در ماه مخصوص است  و این را همه ماه و آن را یکبار است  و این را همه عمر . آن سفر آفاق کند و این سیر انفس , صفحه : ۳۸

راه آن را پایان است  و این را نهایت  نبود . آن میرود که برگردد و این میرود که از او نام و نشانى نباشد . آن فرش پیماید و این عرش . آن محرم میشود و این محرم . آن لباس احرام میپوشد و این از خود عارى میشود . آن لبیک  مى گوید و این لبیک  میشنود . آن تا به مسجد الحرام رسد و این از مسجد اقصى بگذرد . آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر , آن را کوه صفا است  و این را روح صفا . سعى آن چند مره بین صفا و مروه است  و سعى این یک  مره در کشور هستى . آن هروله میکند و این پرواز , آن مقام ابراهیم طلب  کند و این مقام ابراهیم . آن آب  زمزم نوشد و این آب حیات  . آن عرفات  بیند و این عرصات  . آن را یک  روز وقوف  است  و این را همه روز . آن از عرفات  به مشعر کوچک  کند و این از دنیا به محشر . آن درک  منى آرزو کند و این ترک  تمنى را , آن بهیمه قربانى کند و این خویشتن را . آن رمى جمرات  کند و این رجم همزات  . آن حلق راس کند و این ترک  سر .

صفحه : ۳۹

آن را  لا فسوق و لا جدال فى الحج  است  و این رافى العمر . آن بهشت طلبد و این بهشت  آفرین . لاجرم آن حاجى شود و این ناجى . خنک  آن حاجى که ناجى است  .

الهى وسعت  جهان کیانى که این است  فسحت  عالم ربانى چون خواهد بود . الهى از من آهى و از تو نگاهى .

الهى به چهل و سه رسیده ام چند سال ایام صباوت  بود و بعد از آن تا اربعین دوران نخوت  جوانى و غرور تحصیل فنون جنون , اینکه حاصل بیدارى دو ساله ام آه گاه گاهى است  یا لااله الاانت  جز آه در بساط ندارم از من آهى و از تو نگاهى .

الهى عمرى آه در بساط نداشتم و اینکه جز آه در بساط ندارم . الهى غبطه ملائکه اى میخورم که جز سجود ندانند کاش حسن از ازل تا ابد در یک  سجده بود .

الهى تا کى عبدالهوى باشم بعزتت  عبدالهو شدم .

صفحه : ۴۰

الهى از نخوردن رسوائیم و از خوردن رسواتر .

الهى سست تر از آنکه مست  تو نیست  کیست  .

الهى عبدالله و محمد و على و فاطمتین و حسین را به حسن ببخش و حسن را به محمد و على و فاطمه و حسنین .

الهى همه این و آن را تماشا کنند و حسن خود را که تماشایى تر از خود نیافت  .

الهى هر که شادى خواهد بخواهد حسن را اندوه پیوسته و دل شکسته ده . که فرموده اى : انا  عند المنکسره قلوبهم .

الهى دل بى حضور چشم بى نور است  این دنیا را نمى بیند و آن عقبا را . الهى فرد تنها تویى که ما سوایست  همه زوج ترکیبى اند و صمد فقط تویى که جز تو پرى نیست  و تو همه اى که صمدى .

الهى حسین شیرخوارم آهنگ  برخاستن مى کند و از ناتوانى و بى تابى برخود مى لرزد تا دستش را

صفحه : ۴۱

بگیرم و بایستانمش که آرام گیرد حسن هم حسین تست  و جز تو دستگیرى نیست  به شیرخ وار حسین دست  حسن را گیر .

الهى حسین شیر خوار حسن را به حسن ببخش و حسن را به شیرخوار حسین . الهى آنکه خواب  را حباله اصطیاد مبشرات  نکرده است  کفران نعمت گرانبهایى کرده است  که درى از پیغمبرى است  .

الهى مراجعت  از مهاجرت  بسویت  , تعرب  بعد از هجرت  است  و تویى که نگهدار دلهائى .

الهى تو خود گواهى که در عصر سلخ شهر الله مبارک  هزار و سیصد و نود چنان حسرتى بر این بنده مستولى شد که گوشه هاى چشمم با ناودان بهارى برابرى میکرد و آههاى آتشینم جهنم سوز بود که بیداران در این ماه رستگار شدند و این خفته زیانکار , این حسرت  یک  ماه بود با حسرت  یک  عمر چه باید کرد امشب  که لیله چهارشنبه بیست  و سوم شوال المکرم صفحه : ۴۲

هزار و سیصد و نود است  از دل و جان توبه کرده ام و صمیمانه بسوى تو رخت  بسته ام ی ا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله مسافر تا ثبت  را بپذیر و توفیقش ده که بر عهدش استوار باشد و همواره محو دیدار باشد .

الهى نور برهانم داده اى نار وجدانم هم بده .

الهى هشیار را با بستر و بالین چه کار و مست  را با دین و آیین چه کار .

الهى آنکه در نماز جواب  سلام نمیشنود هنوز نماز گذار نشد ما را با نمازگذاران بدار .

الهى خوشا آنکه بر عهدش استوار است  و همواره محو دیدار است  . الهى همه در راه خود استوارند حسن را در راهش استوار بدار . الهى توفیق ترک  عبادتم در عبادتم ده .

الهى حاضر با غافل برابر نیست  حضور و غفلتم ده .

الهى شکرت  که بسر  من مات  و لم یعرف  امام زمانه مات صفحه : ۴۳

میته الجاهلیه  رسیدم و امام شناس شدم و فهمیدم که امام اصل او قائم و نسل او دائم است  .

الهى آن کس تاج عزت  بر سردارد که حلقه ارادتت  را در گوش دارد و طوق عبودیتت  را در گردن .

الهى همه ددان را در کوه و جنگل مى بینند و حسن در شهروده . الهى در خواب  سنگین بودم و دیر بیدار شدم باز شکرت  که بیدار شدم خنک آنکه مشمول  آتیناه الحکم صبیا  ,  و آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما  است  .

الهى حسن هیولاى اولاى هیچ ندار است  فقط قابل دیدار صورت  یار است  . الهى شکرت  که حقیر و فقیرم نه امیر و وزیر .

الهى چگونه حاضر نباشم که معلوم تو بلکه علم توام  وسع ربى کل شىء علما .

الهى چگونه از عهده شکر برآیم که این بى نام و نشان را سر و سامان داده اى .

 

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *