اشعار علامه
باب سیزدهم از دفتر دل حضرت علامه حسن زاده کبیر
۱۱- به بسم الله الرحمن الرحیم است که قبض و بسط بر اصل قویم است
۲- وجود صرف کان بیحد و عدد است چو دریایى است کاندر جزر و مد است
۳- زقوسین نزولى و صعودى بدانى رمز این سیر وجودى
۴- که ادبارست و اقبال است دورى پس از ادبار اقبال است فورى
۵- بود دریاى دل در بسط و در قبض مر او را ساحل آمد حرکت نبض
۶- دهد هر ساحل از لجه نشانه نظر کن از کرانه تا کرانه
۷- چو ساحل بدهد از لجت گواهى ز ساحل پس هر چیزى که خواهى
۸- چو ساحل آیتى از لجت آمد ترا پس ساحل عین حجت آمد
۹- اگر از لجت آیى سوى ساحل تویى دریا دل آن انسان کامل
۱۰- خدا لجه است در دریاى هستى نظر کن در بلندیها و پستى
۱۱- شونش را چو امواج و سواحل در این دریا نگراى مرد عاقل
۱۲- چه امواجى که هر موجى جهانى است جداگانه زمین و آسمانى است
۱۳- جهانا در جهانا در عیان است هزاران در هزاران در نهالست
۱۴- نهانى که مرا وراشمس ذره است وزان قطره اى او را مجره است
۱۵- چو در نسبت تجانش شرط ربط است مثال از ذره و از قطره خبط است
۱۶- چه نسبت بین پنهان و عیان است که این چون قطره اى نسبت به آن است
۱۷- چو ذات حق بود بیحد و بى عد شئون او بود بى عدو بى حد
۱۸- نگو بنگر تواند رچرخ دوار که دارد حرکت اقبال ادبار
۱۹- ز صنع متقن پروردگارى نباشد میل کلى را اقرارى
۲۰- کنون اندر نتاقض هست دائم تناقض را تزاید هست لازم
۲۱- به رتق و فتق قران الهى نظر بنما اگر خواهى گواهى
۲۲- در اینموضوع بیک نیکو رسالت که نبوشتم ترا باشد حوالت
۲۳- زمیل کلى و اقبال داد بار ترازان ینل کلى هست یکبار
۲۴- بیا از میل و از اقبال دادبار به خلق اول آن عقل نکوکار
۲۵- چو ایزد آفریدش در همانحال بفرمودش به ادبار و به اقبال
۲۶- نموده امتثال امر دادار که دائم هست در اقبال دادبار
۲۷- شئون عینى از اول به آخر بحرکت اندرند در سیر دائر
۲۸- شئون کتبى و لفظى هم این است که از تقدیر رب العالمین است
۲۹- نباشد جز بدین بود و نمودى تعالى الله ازین صنع وجودى
۳۰- به صنعتها نگر هم وفق طبع اند بحرکت همچو سماوات سبع اند
۳۱- مدارى کاندر آن سیر جمادات نباتش مرکز عشق و وداد است
۳۲- چو حیوان مرکز دور نبات است مر حیوان را به انسان التفات است
۳۳- بود انسان بدور عقل دائر که حق مطلق است و نور قاهر
۳۴- که حسن مطلق است و مبدا کل بود او قبله کل ملجاء کل
۳۵- شده اطلاق عقل اندر رسائل به حق سبحانه نقل از اوائل
۳۶- همه در مدح و تمجید جمالند به تزیه و به تسبیح جلالند
۳۷- زبان هر یک آید از بر و بوم عنت الوجوه للحى القیوم
۳۸- زشوق داستان کعبه عشق همه در آستان کعبه عشق
۳۹- حسین کل و جزء از هر دو جانب در عشق و عاشقى باشد چه جالب
۴۰- بلى طبع نظام کل بر این است که هر کلى بجزء خود حنین است
۴۱- تویى پس عشق و هم معشوق و عاشق بیا آن عاشقى میباش صادق
۴۲- که هر جزئى بکل خود حنین است یحبهم و یحبونه این است
۴۳- ندارد جزء و کل از هم جدایى خدا هست و کند کار خدایى
۴۴- حنین جزء و کل دور از ادب نیست تو ار نقدش کنى میکن عجب نیست
۴۵- زجرء و کل سخن گویم دگر بار زگوشت پنبه غفلت بدر آر
۴۶- گمانت جزء و کلى مثل جسم است تعالى الله که این خود یک طلسم است
۴۷- شئونش را ظهور گونه گون است سبحان الله عما یصفون است
پاسخها