نزول حقایق بر جان علامه حسن زاده آملی (کشف و شهود)

نزول حقایق بر جان علامه حسن زاده آملی (کشف و شهود)

کد ثبت علمی:۱۳۱۶-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۲۵۵۶

 

الف و لام و میم در صدر فرقان   اشارت دارد اندر جمع قرآن
چه قرآن تا شود فرقان تفصیل   که از انزالش آید تا به تنزیل

الف و لام و میم در صدر فرقان   اشارت دارد اندر جمع قرآن
چه قرآن تا شود فرقان تفصیل   که از انزالش آید تا به تنزیل
بسمع صدر ختمى از ره دور   حروف منفصل مى گشت منظور

این ابیات به عنوان نمونه دیگرى از براى رموز قرآن و حروف مقطعه است که اشارت به سرى مستتر از اسرار و کنوز حروف مقطعه مى باشد که بسیار شریف است ؛ و با چشیدن دانسته مى شود نه با فهم عرفى و دانایى مفهومى که تا دارا نشویم هرگز به گوشه اى از حقایق آن نمى شود پى برد.
در ((رموز کنوز)) آمده است که فرمود: ((در ((الم )) سر دیگر نیز نهفته است که در بند هفدهم ((دفتر دل )) بدان اشارتى شده است … در الم ، اسرار بسیار است ، و مرا میدان بحث اینجا فسیح است که مستدعى تصنیفى وسیع است . لعل الله یحدث بعد ذلک اءمرا.))
این معنى را انسان در اربعین ها و مراقبت ها مى یابد که خیلى شیرین است و مزه خاصى دارد. در این مورد صاحب دفتر دل روحى فداه مى فرماید:
((بنده خودم از باب تحدیث نعمت الهى بارها آن را چشیدم منتهى چشیدن ما به فاصله میلیاردها سال نورى از مقام نبوت و عصمت تنزل یافته تر است . بدین صورت بود که مثلا گاهى در یک اربعینى بعد از درس روز حالم برمى گشت که کلمات وجودى را طورى مشاهده مى کردم . دیگر سنگ و چوب و درخت و زمین و آسمان متعارف نمى دیدم بلکه همه از دست شد و او شده است ، انا و انت و هو او شده است ، مى شد و این حال مثلا از صبح امروز شروع مى شد و تا دل شب امتداد مى یافت ، یا حتى گاهى تا چهل و هشت ساعت و شاید هم بیشتر ادامه داشت تا اینکه مثلا در دل شب ، یا سحر، یا بین الطلوعین که وقت خاصى نداشت حقایقى که از لجه دریاى بیکران وجودى صمدى حق حرکت کرده بود پیاده مى شد و تنزل مى یافت . گویا آن وقتى که حال متحول مى شد این حقایق از دل دریا حرکت مى کرد و تاکى مى شد که از آن لجه تا به ساحل عالم وجود آید و در انسان ظهور یابد و متجلى گردد. برایم این حال ملکه شده بود که هر وقت حال آن طورى به من دست مى داد منتظر نزول حقایق مى ماندم و چون خبر نمى کرد که کى پیاده مى شود لذا حال امتداد مى یافت تا با مراقبت و حضور، مهمان ملکوتى تشریف فرما شود.
آن حال که پیش مى آمد و در هَیَمان و تشویش و اضطراب مى افتادم تا وقت سحر یک بارقه اى رخ مى داد و آن اضطراب رفع مى شد.
وقتى آن گوهر بارقه الهى از لجه دریا حرکت مى کرد که تا به ساحل دل انسان برسد کاءن به او زنگ مى زدند و لذا حال انسان متغیر مى شد و این هیمان خاطر و اضطراب بال همان اطلاع یابى از حرکت آن بارقه از لجه دریا بود.
خدا رحمت کند استاد علامه شعرانى عزیز را که مى فرمود خوابهاى سنگین دیر تعبیر مى شود. جانهاى قوى خوابهاى سنگین مى بینند و لذا خیلى طول مى کشد تا تعبیر شود (مثلا خواب یوسف خیلى طول کشید و سالها گذشت که با پیش آمد حوادث سهمگین روبرو شد و سپس تعبیر شد و اینگونه باشد خوب است ) ولى جانهاى ضعیف وقایعى که باید مثلا فردا رخ دهد و به ساحل نزدیک شده است و در شرف پیاده شده است را خواب مى دهد. اما جان قوى آن بارقه را در عمق دریا و عوالم وجودى مافوق مشاهده مى کند. لذا این خوابها تا تعبیر شود طول مى کشد، زیرا آن بارقه تا از لجه به ساحل برسد دیر خواهد شد.
و این فرمایش حضرت آقاى شعرانى حرف سنگینى است .
فرمایشى را هم آقایانى فرمودند و حرف درستى است و آن اینکه دور نیست که براى رسول خاتم (صلى الله علیه و آله و سلم ) اول قرآن بنحو جمع ولَفّ و حروف مقطعه با یک آهنگ و زمزمه اى از دورادور پیاده مى شد مثلا اول از راه خیلى دور با آهنگى خاص مى شنید که ((الم )) به حال کشیده و با لحنى خاص ، و بعد همین مقام وقتى در مقام فرق تفصیل مى یافت سوره بقره مى شد، سوره آل عمران مى شد و هکذا سور دیگر.
و این حال را به الطاف خداوند سبحان من هم داشتم منتهى فاصله بین ما آحاد رعیت تا مقام منیع ختمى و عصمت ، از میلیاردها سال نورى هم بیشتر که در مقام بیان این فاصله حرف براى گفتن به جز همین تعبیرات متعارف نداریم وگرنه این حالات را با آن مقام خاتم (صلى الله علیه و آله و سلم ) قیاس نمى شود کرد. غرض آن که مى دیدم در یک ریاضتى حالى دست مى داد و همین معنایى را که عرض کردیم خیلى شیرین پیاده مى شد. مثلا از دورادور با مقدماتى که بود حال آدم طورى مى شد و موجودات طور دیگرى تجلى مى کرد و زبان آدم بند مى آمد، و خودى مشاهده نمى شد.
که وصف آن به گفتگو محال است   که صاحب حال داند کین چه حال است
و حال یک نواخت هم نبود و گاه به گاه داشت ، مثلا آن شب یا فرداى آن روز و یا پس فردا، از دور یک زمزمه اى به گوش مى رسید که بارقه اى تنزل مى یافت و از آن مقام قرآن و جمع به فرقان و تفصیل مى رسید. حالا این حال را به مراتب بالا ببرید (که لفظ براى بیان داریم ) مى شود حال جناب خاتم صلوات الله علیه و آله و سلم . چنانچه که در روایاتى خواب صادق به عنوان یک جزء از هفتاد جزء نبوت بشمار آمده است .
و این مقدار چشیدن هم خوب است و باید هم باشد، اگر چه به آن حد تام نبوت و عصمت و ولایت نمى رسیم واحدى هم نرسیده است . جناب شیخ اکبر محیى الدین عربى در فصوص الحکم مى گوید که خودت را به زحمت نیانداز که به آن مقامات انبیاء و اولیاء برسى که نمى شود. ولى با این حال خود او در دیباچه فصوص الحکم فرماید که ببین مرتبه و مقدار وارث خاتم (صلى الله علیه و آله و سلم ) را که مراد خود اوست ، و او توانسته در یک مبشره اى فصوص الحکم را در بیست و هفت فص از دست مبارک حضرت خاتم به انزال دفعى بگیرد.))

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی

اثر ذکر لا اله الا الله

اثر ذکر لا اله الا الله

در شب جمعه یازدهم رجب ۱۳۸۸ ه‍ ق مطابق ۱۲/۷/۱۳۴۷ ه‍ ش بر اثر مراقبت و حضور التهاب و اضطراب شدیدى داشتم ؛ تا قریب یک ساعت به اذان صبح که به ذکر کلمه طیبه (( لا اله الا الله )) اشتغال داشتم ، دیدم سر تا سر حقیقت و همه ذرات مملکت وجودم با من در این ذکر شریف همراهند و سرگرم به گفتن (( لا اله الا الله )) اند؛ ناگهان به فضل الهى جذبه اى دست داد بسیار ابتهاج به من روى آورد، مثل این که تندبادى سخت وزیدن گیرد، آنچنان صدایى پى در پى بدون هیچ مکث و تراخى بر من احاطه کرد و سیرى سریع پیش آمد که هزار بار از سرعت سیر جت سریع السیر در فضا فزون تر بود، و رنگ عالم را بدان گونه که دیده ام از تعبیر آن ناتوان هستم ، عجب این که در آن اثناء گفتم ، چه خوش است که به دنیا بر نگردم وقتى این معنى در دلم خطور کرده به یاد عائله افتادم که آنها سرپرستى مى خواهند باز گفتم : آنها خودشان صاحب دارند، به من چه ، تا چیزى نگذشت که از آن حال شیرین باز آمدم و خود را در آنجا نشسته بودم ، دیدم .

منبع:انسان در عرف عرفان

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *