مومن مومن نما است

مومن مومن نما است

کد ثبت علمی :۸۰۸-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۲۰۴۷

 

 

چنانکه بنده مرآت است و مظهر   خدایش را در اطوارش سراسر
چو مومن هم ز اسماى الهى است   چنانکه آخر حشرت گواهى است
تو مومن باش و پس میباش آمن   که مومن هست خود مرآت مومن
تو در او عین خود بینى مقرر   ببیند صورتش در تو مصور
ببیند در تو اسماء و صفاتش   تو خود را نیز مرآت ذاتش

یکى از اسماى حسناى الهى اسم اعظم ((مومن )) است و یکى از اوصاف عبد سالک هم ((مومن )) است ؛ چه اینکه در آخر سوره مبارکه حشر حق متعال خود را به اسم ((المومن )) نام برده است که :
هو الله الذى لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما تشرکون . و اعیان ثابته که همان ماهیات و صور علمیه اند با اسماء الله اتحاد وجودى مى یابند.
هر کلمه اى در کتاب عالم ، مظهر و مرآت ذات واجب و کمالات اوست ، لذا ذات غیب الغیوبى و اسماى حسنى و صفات علیاتش به مظاهر و مرایا شناخته و ستوده مى شوند. یکى از نامهاى بى شمار حق سبحانه ((مومن )) است ، و یکى از اوصاف عبد نیز ((مومن )) است و در اثر آمده است که : ((المومن مرآت المومن )). و مى توان این حدیث را به دو صورت معنى کرد. در ((مفاتیح الاسرار لسلاک الاسفار)) مولایم ج ۲ ص ۴۵۷ آمده است که : فتدبر فى معنى المومن مرآه المومن . و من حیث ان المومن مرآه المومن فاذا شهدناه سبحانه شهدنا نفوسنا لان ذواتنا عین ذاته لا مغایره بینهما الا بالتعین و الاطلاق ، اءو شهدنا نفوسنا فیه لاءنه مرآه ذواتنا. و اذا شهدنا الحق شهد نفسه اءى ذاته التى تعینت و ظهرت فى صورتنا. اءو شهد نفسه فینا لکوننا مرآه لذاته و صفاته .
(شرح القیصرى على الفس الادمى ط ۱ ص ۸۵.)
و قال الشیخ فى الفص الشیثى : ((فهو مرآتک فى رویتک نفسک ، و اءنت مرآته فى رؤ یته اسمائه و ظهور اءحکامها.)) و قال القیصرى فى شرحه : و ذلک لان بالوجود تظهر الاعیان الثابته و کمالاتها، و بالاعیان تظهر صفات الوجود و اءسماؤ ه و احکام اءسمائه لانها محل سلطنتها و الیه اءشار النبى علیه الصلاه و السلام بقوله : ((المومن مرآه المومن )) (ط – ص ۱۰۸.)
ابیات مذکور در مقام اشارت به همین بیان عرشى شیخ اکبر در متن فصوص و محقق قیصرى در شرح آن دارد. فراجع .
حضرت صدر المتالهین را در مرحله علت و معلول اسفار بیانات ملکوتى است در مرآتیت ممکنات براى حق تعالى که در فصل سى و سوم این مرحله مطرح کرده است بدین عنوان : فصل کیفیه کون الممکنات مرایا لظهور الحق فیها و مجالى لتجلى الا اله علیها، قد اشیر فیما سبق ان جمیع الماهیات و الممکنات مرآئى لوجود الحق تعالى و مجالى لحقیقته المقدسه ، و خاصیه کل مرآه بما هى مرآه اءن تحکى صوره ما تجلى فیها… الى ان قال : فثبت اءنه کما اءن الاشیاء بوجه مرائى ذات الحق و وجوده فکذلک الحق مرآه حقایق الاشیاء، مرآتیه کل واحد من المرآتین بوجه غیر الاخرى .
آنکه فرمود: ((تو مومن باش و پس مى باش آمن )) براى آن است که عبد مومن در امان اسم شریف مومن حق متعال است زیرا عبد هر اسمى از اسماء الله دولت همان اسم در او حاکم است . جناب شیخ اکبر در باب ۵۵۸ فتوحات در معرفت اسماى حسناى الهى به حضرت اسم مومن اشارت مى کند و در شرح این اسم فرماید:
حضره الامان و هى للاسم المومن .

معطى الامان المومن الرب الذى   ما زال یدعوه الورى بالمومن
فهو العلیم بحقه و بحقنا   و بماله منا و ما للممکن

  و لهذا الاسم ایضا

اذا کان الامان لکل خائف   فقد حاز المشاهد و المواقف
و آتاه المنزه کل شى ء   على کتب و اشباه المعارف
فیصبح عارفا لا یعتریه   فصور فى الهباه و فى العوارف
ولکنى سترت لکون ربى   یرید الستز فى حق المکاشف

و هى لعبد المومن فان کل حضره لها عبد کمالها اسم الهى فاول حضره تکلمنا فیها هى لعبد الله و یتلوها عبد ربه لا عبد الرب فانه ما اءتى هذا الاسم فى کلام الله الا مضافا ثم عبدالرحمن ثم عبدالملک فم عبد القدوس ثم عبد السلام ثم عبد المومن . پس عبدالمومن در امان این اسم شریف الهى بمقدار سعه وجودى خود او است . عبد عین خود را در مرآت حق متعال مشاهده مى کند و حق تعالى اسماء و صفات خود را در مرآت عبد مى نگرد که :

ظهور تو بمن است و وجود من از تو   فلست تظهر لولاى لم اک لولاک

انسان در ارتقاء وجودیش بجایى مى رسد که همه چیز را در آیینه حق تعالى مى بیند منتهى از مراحل ابتدایى خوابهاى خوش گرفته که طلیعه اى از نبوت است تا به معارج انسانى رسد که به تعبیر عارفان به کشف تام و کشف اتم راه یابد که کشف تام و اتم محمدى (صلى الله علیه و آله و سلم ) قرآن کریم است .
آنکه فرمود: ((ببیند صورتش در تو مصور)) براى آن است که انسان مظهر اتم حق تعالى است که

فرستادیم آدم را به بیرون   جمال خویش بر صحرا نهادیم

معنى المومن مرآه المومن هم در ذات و هم در صفات و هم در افعال است که انسان ذاتا و صفاتا و افعالا بوزان ذات حق و صفات و افعال او است . فتدبر.

منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *