تجرّد نفوس حیوانیه

تجرّد نفوس حیوانیه‏

کد ثبت علمی:۵۹۷-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۱۸۴۶

 … در این مبحث مى‏خواهیم ثابت کنیم نفوس حیوانیه اعم از انسان و غیر انسان مجرد است؛ یعنى حلول در یکى از اعضا ننموده مانند قوه شامه و باصره که به پراکنده شدن عضو از بین برود. مشّائین در این مسأله‏ مخالفند، یعنى مى‏گویند نفس حیوانى منطبع و از اعراض جسم است و لیکن بسیارى از حکماى اسلام قائل به تجرد آن شده‏اند بلکه بعضى از فلاسفه اروپا مانند «فالاماریون» دلیل بر تجرد هر مدرکى آورده است.

      ادله‏اى که صدر المتالهین در کتاب اسفار { اسفار، ج ۸، ص ۴۲- ۴۴، چاپ ۹ جلدى. } ذکر نموده است، اول اینکه حیوان به واسطه استیلاى حرارت بدنش لا ینقطع در تغییر است به طورى که احتیاج به غذا اثبات این مطلب را مى‏کند و لیکن شخص او از اول حیات تا آخر آن باقى است.

      به این دلیل فلاماریون در اول کتاب خود موسوم به مجهول و مسائل روحى اشاره کرده مى‏گوید:

      اتحاد همیشگى- من- با وجود تغییر و تبدیل دائمى ماده مغز … اثبات مى‏کند وجود روحانى روح ما و بقاى آن را بعد از فناى اعضاى بدنى. انتهى.

      و چنان که معلوم است این دلیل در حیوان نیز جارى است.

      دوم اینکه بعد از اثبات وحدت و مغایرت نفس با مزاج و قوا یا قوه‏اى است على حده و در عضوى از اعضاى بدن مانند مغز حلول نموده یا مجرد از بدن است. و به هر حال معلوم است که حیوان وجود خود را ادراک مى‏نماید و اگر نفس حیوان، یعنى آن قوه که مجمع همه ادراکات و ارادات حیوانیه است، در عضوى مانند مغز قرار داشته باشد عالم به وجود خویش نخواهد بود چون هیچ قوه جسمانى خودش را درک نمى‏کند؛ مثلا چشم خود را نمى‏بیند و انگشت زبرى و درشتى خود را بلا واسطه به قوه لامسه ادراک نمى‏نماید، براى اینکه قوه جسمانى اگر بخواهد چیزى را ادراک کند باید مدرک در آن تأثیرى کند و به عبارت دیگر یک نوع فشارى بر مدرک وارد آورد و چون خود جسم در خود تأثیرى نمى‏کند این است که خود را درک نمى‏نماید. و بنابراین، آن قوه که در حیوان مجمع ارادات و ادراکات اوست در هیچ عضوى از اعضاى وى حلول ننموده و مجرد است.

       بنابر تقریر فوق، کسى نمى‏تواند بگوید که علم حیوان به وجود خویش به این است که بدن خود را مى‏بیند؛ چون در مبحث سابق بیان کردیم که در حیوان یک قوه دیگر غیر از قواى پراکنده که هر یک منصب مخصوصى دارند و غیر از بدن است که او مجمع همه است و آن قوه را مى‏گوییم که مدرک خویش است و در این مبحث ثابت مى‏نماییم که در هیچ عضوى نیست.

منبع : هزار و یک کلمه ؛ علامه حسن زاده آملی

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *