اشعار علامه۲۲

اشعار علامه

کد ثبت علمی:۱۳۰-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۱۳۷۸

سوز سحرگاهى‏

دیدى اى دل شرف سوز سحرگاهى را

زخداوند دل آیات دل آگاهى را

بنموده است و ربوده است چنانى که مپرس‏

تا که دیده است بر آورده دلى آهى را

هر دم از عشوه نو نور جمالش دارد

زهره سان رقص کنان از مه و تا ماهى را

بوالعجب صورت حق را به تباهى زده ایم‏

رو نگر نقش دل بنده اواهى را

منبع خیر یکى و صور اسمائى‏

آن یکى راه و دگر فتنه گمراهى را

خیر محض است و محال است که شر بعرض‏

نبود در اثر صنع یداللهى را

حمد الله دل غمدیده ما در ره دوست‏

نشناسد سمت آمرى و ناهى را

آنکه را کام بیک کومه نى بست خوشست‏

چه کند وسوسه خیمه و خرگاهى را

جان که با منطق و حیست و سرو شست بهوش‏

ندهد گوش دگر یاوه افواهى را

بگدایى سر کوى تو دارم جاهى‏

که بیک جو نخرم تاج شهنشاهى را

دى مرا پیر جوانبخت بفرمود حسن‏

حذر از همدمى مرده دل ساهى را

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *