شعری از دیوان اشعار

شعری از دیوان اشعار

کد ثبت علمی:۱۰۹۶-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۲۳۳۶

 

شعری از دیوان اشعار

در ماه مبارک  رمضان که شرف حضور داشتم گفتم:

دارم هوس وصالت  اى دوست

دائم منم و خیالت  اى دوست

این مرغ ز جالها رهیده

افتاده عجب  به جالت  اى دوست

رندى چو مرا بدید اینحال

گفتا که خوشا به حالت  اى دوست

در جال فتاده اى ولیکن

پرواز دهند و بالت  اى دوست

پرواز برون ز حد احصا

آنى چو هزار سالت  اى دوست

دیده به امید این نویدش

دارم به ره نوالت  اى دوست

در خواب  روم مگر که بینم

با چشم دگر جمالت  اى دوست

در وصف  تو هر که را که دیدم

مات  تو بده است  و لالت  اى دوست

اى آن که فرشتگان رحمت

رسمى بود از خیالت  اى دوست

اى آن که مجره هست  و بیضا

تصویر ز خط و خالت  اى دوست

اى آن که زمین و آسمانها

ظلى بود از ظلالت  اى دوست

اى نور روان و دیدگانم

هرگز نبود زوالت  اى دوست

در آیینه دل حسن نه

عکس رخ بى مثالت  اى دوست

آه آه اگر وقتى بیدار شویم که کاروان رفتند و خبردار شویم که این نبود که ما مى پنداشتیم و بدان دلخوش بودیم.

منبع: نامه ها برنامه ها

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *