یا غنی یا مغنی
یا غنی یا مغنی
یا غنی یا مغنی
امیر محمد باقر حسنى شهیر به داماد، یکى از رسایل غریب او رساله اى به نام ((الخلیعه )) است که دلالت بر تاءلّه سریرت و تقّدس سیرتش دارد، و صورت آن این است که :
بسم الله الرحمن الرحیم . الحمد کله لله رب العالمین ، و صلاته على سیدنا محمد و آله الطاهرین . روز جمعه اى که مصادف بود با شانزدهم شعبان المکرم ، سال یک هزار و بیست و سه هجرى ، در خلوت به سر مى بردم و به ذکر خدایم مشغول بودم . او را با نام غنى اش مى خواندم و مرتب تکرار مى کردم . یا غنى ! یا مغنى ! در حالى از هر چیزى ، جز تو غل در حریم سرّش و انماى در شعاع نورش غافل مى شدم . خاطفه اى قدسى بر من ظاهر شد و مرا از وکر چثمانى ، به سوى خود جذب نمود؛ پس از شبکه حسّ جدا گشته ، بند حباله طبیعت را از هم گسستم و با بال روح در میان ملکوت حقیقت ، پر کشیدم . گویى لباس بدن را از خود به در آورم … اقلیم زمان را در هم پیچاندم و به آخرش رسیدم .
و به عالم دهر رسیدم . در این هنگام در شهود بودم و جماجم امم نظام جملى ، از ابداعیات و تکوینات و الهیات و طبیعات و قدسیات و هیولانیات و دهریات و الزمنیات و اقوام کفر و ایمان و ارهاط جاهلیت و اسلام از غابرین و غابرات ، و سالفین و سالفات و عاقبین و عاقبات ، در آزال و آباد، و بالجمله ، آحاد مجامع امکان و دارات عوالم امکان با قض و قضیض و صغیر و کبیرش و… حاضر بود. همه با زبان فقر، او را مى خواندند و فریاد مى کشیدند و او را مى خواندند که : یا غنى ! یا مغنى !… پس نزدیک شدم و چیزى نمانده بود که از شدت وحشت و خوف ، جوهر ذات عاقله را فراموش کنم و از چشم نفس مجردم غایب شوم و از ارض هستى هجرت نموده ، از صقع وجود، خارج گردم که ناگهان از آن حال بیرون آمدم و به وادى دگرگونیها و جایگاه زیان و بقعه زور و قریه غرور بازگشتم )).
منبع:رساله لقاءالله ، ص ۱۷۸ – ۱۷۷.
پاسخها