علت و معلول در فلسفه و عرفان

علت و معلول در فلسفه و عرفان

کد ثبت علمی:۸۶۶-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۲۱۰۵

 

علت و معلول در فلسفه و عرفان

حکیم فلسفى چون هست معلول   همى گوید که علت هست و معلول
ندانم کیست علت کیست معلول   که در وحدت دویى چونست معقول
بلى علت بیک معنى صوابست   که اهل کثرت از آن در حجابست

کان الله و لم یکن معه شى ء و فى حدیث موسى بن جعفر: کان الله و لا شى ء معه و هو الان کما کان ، معنى واقعى و حقیقى آن این است که خدا است و شى ء نیست تا با او باشد یعنى اصطلاحا بانتفاء موضوع است که شى ء باشد نه اینکه خدا بود و هیچ نبود و بعد از فاصله اى زمانى خلق را آفریده است .
و نه این که ماسواى او مع او نیست یعنى کفو او نیست بلکه دون اوست و چون معلول است مع علت نیست بلکه بعد او است زیرا که معنى دوم موهون است و معنى سوم اگر چه صحیح است ولى اقناعى است و باز دو دیدن است و حال اینکه ((یا هو یا من لا هو الا هو)).
و پوشیده نیست که معنى دوم حرف متکلمین است و معنى سوم کلام مشایین و دیگر حکماى الهى است و معنى اول حق عارف بالله است (نکته ۵۱۳).
ان الوجود واحد شخص احدى صمدى مطلق عن الاطلاق و التقیید و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و ان جمیع اسمائه سبحانه الا ما استاءثره لنفسه متحقق فى کل کلمه و آیه و ان کان تسمى بالصفه الغالبه على غیرها و الاسم القاهره على غیره و لذا اشتمل کل شى ء على کل شى ء و لا جل سریان الحق فى جمیع الموجودات ، یتبین ان الاخریه هى عین الاولیه لان جمیع الموجودات شى ء واحد فهو الکل فى وحده .

چون یک وجود هست و بود واجب و صمد

از ممکن این همه سخنان فسانه چیست ؟

بس کشتى خرد که درین بحر، سالها

 طى کرد و پى نبرد که او را کرانه چیست

خواجه طوسى در آغاز رساله تذکره آغاز و انجام گوید: ((سپاس آفریدگارى را که آغاز همه از اوست و انجام همه بدوست بلکه خود همه اوست )).
بر اساس موضوع فلسفه در حکمت رائج مشاء که در وجود مطلق بحث مى کند در کتب مشاء قسمى خلق و قسمى خالق است ، آنکه خالق است واجب الوجود بذاته و علت است و مجرد از انواع تجرد است و آن که خلق و معلول است قسمى از آن عقول است و قسمى دون آن که عقول عرضیه و نفوس اند.
لذا در مسائل تقسیمى فلسفه رائج از علت و معلول به عنوان دو امر موجود نام مى برد و در کان الله و لم یکن معه شى ء و هو الان کما کان گویند که خدا بود و هیچ نبود و بعد از فاصله اى زمانى خلق را آفریده است که نظر متکلمین بر آن است .
علاوه اینکه بحث علت و معلول به اصطلاح حکیم و اثر و موثر به اصطلاح متکلم به جایى رسید که متکلم قائل به انقطاع فیض شد و حکیم مشایى قائل به حقایق متباینه . البته تفوه به علت و معلول به معناى مرتکز در اذهان متاءخرین از مشائین نشاءت مى گیرد چون جناب صدر المتاءلهین در اول شواهد ربوبیه فرمود که بین ما و بین مشاء متقدم عند التفتیش اختلافى نیست .
در تعلیقات حضرت مولى بر بخش علت و معلول تجرید الاعتقاد آمده است : اقول : الامر الاهم فى المقام هو ان یعلم ان العله و المعول بمعناها المتعارف فى الاذهان لا یجرى على الاول تعالى و آیاته التى هى مظاهر اسمائه التى هى شئون ذاته الصمدیه التى لا جوف لها، و ان التمایز بین الحق سبحانه و بین الخلق لیس تمایزا تقابلیا بل التمایز هو تمیز المحیط عن المحاط بالتعین الاحاطى و الشمول الاطلاقى الذى هو الوجوده بمعناها الحقیقى بل اطلاق الوحده من باب التفخیم و هذا الاطلاق الحقیقى الاحاطى جائز للجمیع و لا یشذ عن حیطته شى ء فهو الکمال الحقیقى و هو سبحانه محیط على کل شى ء فقط. فیحب تلطیف السر فى معنى الصدور و التمییز بین الحق و الخلق و کون العله و المعلول على النحو المعهود المتعارف فى الاذهان السافله لیس على ما ینبغى بعز جلاله و عظموته سبحانه و تعالى و بالجمله یجب الوصول الى نیل التوحید (الصمدى ) القرآنى حتى یعلم ان البینونه بین العله و معلولها فى المقام لیست عزلیه بل و صفیه بمعنى سلب السلوب و الحدود و النواقص عنه تعالى حتى یعلم ان اطلاق العله و المعلول فى المقام على ضرب من التوسع فى التعبیر ارفع و اشمخ فى المعنى المعهود.
لذا در دیوان حضرتش آمده است :

یک دار وجود است به ترتیب مراتب   یک مرتبه اش ممکن و یک مرتبه واجب
ترتیب چه باشد که اضافت نشود راست   آنجا که یکى هست و دگرهاست سوالب
ممکن چه بود خلق و خلق است چه تقدیر   تقدیر چه حد است و حدیست چه لازب
مظهر چه و ظاهر که و مُجلى چه و مَجلى   اول که و آخر که و حاضر که و غایب
اطوار و شئونى است که یک ذات نماید   از ظاهر و از باطن و از طالع و غارب
خلقت شده حاجب چه حجابى که ز واجب   رو تافتى اى بى خبر از واجب و حاجب

لذا غایت قصواى سالکان اسقاط اعتبارات و اضافات است و خروج از عالم پندار و اعتبار که دار غرور است به سوى حقیقت و دار القرار، هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شى ء محیط.
علت و معلول در حکمت متعالیه به همان ممشاى عرفاى شامخین است که در مبحث وجود رابط و رابطى آمده و وجود رابط بر ما سوى الله اطلاق مى شود بدین معنى که معلول مطلقا عین الربط به علت مفیضه است و هیچ نحوه استقلال ندارد. پس وجود معلول بعینه از حیث وجودیش براى علت تامه است یعنى معلولات انحاء وجودات به جعل ابدایى بسیطاند.
و به وجودات معلوله روابطه محضه گویند و اضافه این وجودات به علت مفیضه اضافه اشراقیه قائمه به یک طرف عینى یعنى وجود علت جل شاءنها است . و علیت و معلولیت بدین مبناى رصین صواب است نه اینکه بین علت و معلول وحدت عددى تصور مى گردد چنانکه اذهان سافله بدان تفوه مى نمایند. پس علیت بمعناى وحدت حقه حقیقیه هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن حق است . فتدبر.

منبع:باب هجدهم دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *