علامه شعرانی در کلام شاگرد
علامه شعرانی در کلام شاگرد
کدثبت علمی:۵۴-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۱۳۰۱
شرح حال علامه شعرانی از زبان علامه حسن زاده آملی:
روز چهارشنبه ۲۹ آبان کنگره بزرگداشت علامه ابوالحسن شعرانی، در قم برگزار شد. بزرگ مردی که در بسیاری از علوم عقلی و نقلی سرآمد عالمان روزگار خود و پس از خود بود. من با اسم علامه برای اولین بار در آثار آیت الله حسن زاده آملی آشنا شدم. آقای حسن زاده آملی همواره از ایشان با عبارت «علامه ذوالفنون» یاد کردهاند. چرا که به جرات میتوان گفت علامه شعرانی در بسیاری از علوم بطور کامل تسلط داشت. وقتی عالم ذوالفنونی چون آیت الله حسن زاده آملی(که شناخت جایگاه علمی ایشان هم یقینا سالهای سال زمان میبرد) اینچنین از استاد خود یاد میکنند، دیگر ما چه حرفی برای گفتن داریم؟
حتما اطلاع دارید که حضرت آیت الله حسن زاده آملی با بیش از ۱۹۰ اثر علمی باارزش در زمینههای مختلف از جمله فلسفه، عرفان، کلام، تفسیر، ریاضیات، هیئت، نجوم، طب، ادبیات، علوم غریبه و … جزو دانشمندان طراز اول مملکت ما به شمار میآیند، اما به دلیل تواضع و خلوص و ملکات الهی که البته ما از آن بیبهرهایم، بسیار ناشناخته و گمنام ماندهاند. درباره عظمت روحی ایشان همین بس که خودشان میفرمایند:«کسی چون من شایسته نیست در شمار بزرگان علم و عمل یاد شود و در زمره بزرگان ارباب لوح و قلم به حساب آید»
و در جایی دیگر فرمودهاند:«من فقط به این جهت شرح زندگی و بخصوص نام تالیفات و کتب خود را ذکر میکنم تا همگان بدانند که روحانیت همواره با فداکاری و تلاشی عظیم، سنگر فرهنگ و علوم اسلام را که ضامن اعتلا و حیات آن بوده است، حفظ کرده و در این راه متحمل سختیها و مجاهدتهای طاقتفرسایی گشته است و نیز پاسخی باشد به یاوهسرایانی که ناجوانمردانه هرگونه اتهامی را به روحانیت و علمای اسلام روا میدارند»
و این عبارات زیبا و پرمعنا:«علامه فاضل تونی فرمود سالی در مشهد مقدس که مشغول تحصیل بودم در ماه مبارک آن سال، فقط سه تا سحر با نان و ماست بسر بردم و بقیه را بر اثر تنگدستی با نان و پیاز. ولی صفای باطن و لذت روحی و معنوی را در همان سال یافتهام. راقم گوید که مرحوم استاد فاضل تونی در دوران تحصیلی در امر معاش سختی بسیار کشیده و چشیده است و دو صد چندان این شاگرد بینوایش!»
بگذریم. درباره علامه حسن زاده آملی بیش از این نمیتوانم حرف بزنم و بنویسم. چرا که هرچه بیشتر حرف بزنم، بیشتر از خودم خجالت میکشم…
این قسمتی از بیانات آیت الله حسن زاده آملی که در آن به خصوصیات علمی بیشمار استاد خود «علامه شعرانی» اشاره کردهاند:
«آقای شعرانی ذوالفنون بودند. بنده همه اساتیدم را به تبحر در فنون مثل ایشان ندیدم. مثل این بزرگوار در تمام فنون ندیدم. آن جناب در همه علوم کتابهای دوره شفای شیخ رئیس، ماهر و متبحر بود و علم عروض هم میدانست. یکی از کتابهای دوره شفا، علم موسیقی است. دانستن موسیقی که گناه نیست. حتی مرحوم شیخ بهایی در کشکول نقل میکند از مرحوم علامه که یک وقت برای معالجه بیماری، موسیقی به کار میرفته. مرحوم آقای شعرانی موسیقی هم میدانست(پاورقی۱) فرانسه را به اندازه عربی میدانست و مسلط بود. آن لحن شیرینش هیچگاه از خاطرم نمیرود. گاهگاهی از ایشان عبارتی میپرسیدم که آقا این عبارت را چطور باید معنا کرد؟ ایشان دیکسیونر را میگرفت –دندان نداشت و چند تا از دندانهایش ریخته بود- این الفاظ فرانسه را با آن دندانهای ریختهاش خیلی شیرین و جالب میخواند. گاهگاهی هم مختصر تبسمی میکرد. ترکی خوب میدانست و تلفظ میکرد. انگلیسیاش خوب بود اما نه مثل فرانسهاش. فرانسهاش خیلی قوی بود.
عبری را میدانست. کتابهای عبری را هم داشت. خودش به من گفت که من عبری را پیش یک ملای یهودی خواندهام. در علوم دینی و فقه و اصول و روایت و تفسیر، آثار قلمی ایشان یکی از دیگری غنیتر یکی از دیگری مهمتر، یکی از دیگری پختهتر است.
جناب علامه شعرانی در ادبیات قلم توانایی داشت. فارسی را خیلی سنگین و قوی و فصیح مینوشت. در ریاضیات عالیه، در نجوم، من بارها این مطلب را به عرض رساندهام در میان علمای روحانی ما در عصر خودم، بنده کسی را به تبحر در ریاضیات از ایشان بهتر و برتر ندیدم.
هیچوقت حوزهها از ریاضیات خالی نبوده و نخواهد شد. شما وقفنامه مدرسه سپهسالار قدیم را ملاحظه بفرمائید. در آن وقف نامه برای مدرس آن مدرسه، یکی از شرایطی که آورده این است که مدرس این مدرسه باید کسی باشد که بتواند قواعد علامه حلی را تدریس کند. چرا این شرط را آوردهاند؟ قواعد علامه حلی چه خصوصیاتی دارد که مدرس آنجا باید چنین کسی باشد که از عهده تدریس این کتاب برآید؟ برای اینکه مرحوم علامه حلی مسائلی عنوان کرده است که باید با قواعد ریاضیات عالیه، جبر و مقابله و معادلات ریاضی حل بشود. به تعبیر استاد جناب آقای شعرانی، علامه حلی ما در تمام موضوعات اسلامی در فقه و اصول، ادبیات، ریاضیات، نجوم، طب، فلسفه در همه چیز سرآمد بود.
یکی از خاطرات خوشی که از محضر شریف ایشان دارم این است که یک روز زمستان که برف خیلی سنگینی آمده بود من از حجره بیرون آمدم، برف را نگاه کردم و مردد بودم که به درس بروم یا نه. اگر نمیرفتم، دلیل بر تنبلی من و عدم عشق و شوق من بود، به هر حال تصمیم گرفتم بروم. رفتم تا در خانه ایشان در سه راه سیروس( چهار راه سیروس فعلی) خواستم در بزنم، با آن برف سنگین که آمده بود، خجالت کشیدم. مدتی ایستادم که کسی بیرون بیاید، اما کسی نیامد. دیدم وقت درس هم دارد میگذرد. در هر صورت در زدم. آقازادههایشان در را باز کردند وارد شدم و رفتم. دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند. با انفعال وارد شدم سلام کردم و به محض نشستن عذرخواهی کردم. گفتم آقا در این برف مزاحم شدم، میخواستم نیایم. گفتند چرا؟ گفتم در این برف نمیخواستم مزاحم بشوم. گفتند مگر شما که از مدرسه مروی تا اینجا میآمدید، گداها در راه ننشسته بودند و گدایی نمیکردند؟ گفتم چرا بودند. ایشان گفتند خوب آنها که تعطیل نکردند، ما چرا تعطیل کنیم؟!»
منبع:سایت آهستان
پاسخها