عرفان و حکمت  متعالیه

عرفان و حکمت  متعالیه

کد ثبت علمی:۱۵۴۱-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۲۷۸۱

قرآن وعرفان وبرهان ازهم جدایى ندارند

نام کتاب  : دومین یادنامه علامه طباطبایى

حسن حسن زاده آملى

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب  العالمین و الصلوه و السلام على جمیع الانبیاء و المرسلین سیما على خاتمهم سیدنا محمد و آله الطاهرین ثم الصلوه و السلام علینا و على عبادالله الصالحین .

این کنگره بزرگ  فرهنگى و این محفل عظیم روحانى و معنوى به پاس تجلیل از مقام شامخ علم و تقوى , در دومین سال از رحلت  عالم ربانى شرف  الدین و فخر الاسلام مفسر کبیر قرآن کریم آیه الله علامه طباطبائى افاض الله تعالى علینا من برکات  انفاسه القدسیه , از بلند اندیشى ذوات  محترم مؤسسه مطالعات  و تحقیقات  فرهنگى اسلامى تشکیل شده است  . مرجو آنکه از برکات  معنوى اینگونه محافل , نفوس مستعده در مسیر تکامل انسانى به کمال مطلوب  خودشان که سعادت  ابدى است  نائل آیند . موضوع گفتار ما[ ( عرفان و حکمت  متعالیه](  است  که قسمتى از کار علمى و فکرى خود را که از چندین سال پیش شروع کرده ایم و تاکنون بدان اشتغال داریم به محضر شریف  ارباب  دانش و بینش تقدیم مى داریم . در حدود دوازده سال پیش , این فکر به ما روى آورده است  که صفحه : ۱۲

مصادر و ماخذ مسائل حکمت  متعالیه یعنى اسفار صدرالمتألهین را بدست آوریم , براى رسیدن بدین مقصود تا آنجا که مقدور و میسور بود , فحص نموده ایم و منابع آن را از بدو تا ختم تحصیل کرده ایم و حال به تنظیم آنها مشغولیم . و یکى از نتائج مهمى که از اقبال این بارقه الهى گرفته ایم این است  که : قرآن و عرفان و برهان , از هم جدایى ندارند , که در حقیقت  عرفان , تفسیر انفسى قرآنست  , و برهان , لسان عرفان است  و جوامع روائى مرتبه نازله قرآنند .

حکمت  متعالیه که امروز در السنه اهل فن دائر است  , مراد اسفار صدرالمتالهین است  که ام الکتاب  آن جناب  است  و دیگر کتب  و رسائلش از شعب  آن هستند , چنانکه در شرح حال مرحوم حکیم میرزا سیدابوالحسن جلوه قدس سره که به قلم خود آن جناب  در نامه دانشوران مضبوط است  آمده است  که فرمود : و چون دانستم تصنیف  تازه صعب  بلکه غیر ممکن چیز مستقلى ننوشتم , ولى حواشى بسیار بر حکمت  متعالیه که معروف  به اسفار است  و غیره نوشته ام . بلکه صدرالمتالهین خود در دیباچه اسفار بدان تصریح مى فرماید چنانکه عنوان خواهد شد .

شیخ رئیس ابوعلى سینا , رضوان الله علیه , در فصل نهم نمط دهم اشارات در مساله نفس ناطقه داشتن جرم سماوى که بدان از مشاء فاصله گرفت  و آن را بر کسانى که راسخ در حکمت  متعالیه نیستند پوشیده دانست  گفت  : ثم ان کان ما یلوحه ضرب  من النظر مستورا الا على الراسخین فى الحکمه المتعالیه .

خواجه طوسى قدس سره در شرح آن , حکمت  متعالیه را تفسیر کرده است  که : ان حکمه المشائین حکمه بحیثیه صرفه , و هذه و امثالها انما تتم مع البحث  و النظر بالکشف  و الذوق , فالحکمه المشتمله علیها متعالیه بالقیاس الى الاولى .

صفحه : ۱۳

ذوق در لغت  چشیدن , و در اصطلاح اهل تحقیق یعنى العارفین بالله به معنى دارا شدن انسان اسمى از اسماء الله تعالى را است  که مظهر آن اسم مى گردد و تواند به اذن الله مطابق سلطان آن اسم کار خدائى کند مثلا در غیر تصرف کند , چنانکه عیسى روح الله علیه السلام ذائق یعنى واجد اسم شریف  محیى و شافى بود که مرده زنده مى کرد , و اکمه و ابرص را شفاء مى داد . این اسم , معناى اسم لفظى است  که عین مسمى است  به لحاظى , و غیر مسمى است  به اعتبارى . و این دارایى غیر از دانایى به مفاهیم اسماء است  . علامه قیصرى در شرح فص هودى فصول الحکم ( ۱ ) فرماید : المراد بالذوق ما یجده العالم على سبیل الوجدان و الکشف  لا البرهان و الکسب  , و لا على طریق الاخذ بالایمان و التقلید فان کلا منهما و ان کان معتبرا بحسب  مرتبته لکنه لا یلحق بمرتبه العلوم الکشفیه اذ لیس الخبر کالعیان . صدرالمتالهین به همین معناى حکمت  متعالیه نام کتاب  عظیمش را که ام الکتاب  او است  و به اسفار اشتهار دارد حکمت  متعالیه نامیده است  و در آخر دیباچه آن فرمود : و سمیته بالحکمه المتعالیه فى المسائل الربوبیه ( ۲ ) .

و علت  اشتهار این کتاب  به اسفار خود آن جناب  است  چنانکه در تعلیقه اى بر فصل پنجم از مقاله ششم آلهیات  شفاء در اثبات  غایت  فرموده است  : و نحن لما کرهنا رجوع الرجل الالهى فى شىء من مسائل علمه الى صاحب  علم جزئى طبیعیا کان او غیره سیما فى البحث  الذى کان مذکورا هناک  على سبیل الوضع و التسلیم , و لهذا نرفع الحوالات  فى اکثر المواضع من شرح هذا الکتاب  و نوردها بالفعل کما هو عادتنا فى کتابنا الکبیر المسمى بالاسفار و هو اربعه مجلدات  کلها فى الالهیات  بقسیمها الفلسفه الاولى و فن المفارقات  ( ۳ ) .

پاورقى :

۱ فصوص الحکم , ص ۲۴۵ .

۲ اسفار .

۳ شفاء , ( چاپ  سنگى ) , ص ۲۵۶ .

صفحه : ۱۴

تبصره : این کلام آن جناب  نص صریح است  که اشتهار مجلد دوم اسفار به طبیعیات  اسفار غلط مشهور است  چه هر چهار مجلد آن در الهیات  است  , و در آخر مجلد دوم اسفار در بحث  مزاج که فصل چهاردهم فن ششم آنست  در علت  ورود بحث  از مزاج در این کتاب  یعنى مجلد دوم اسفار فرماید : ان البحث  عن ماهیه الشىء و نحو وجوده مناسب  لان یذکر فى العلوم الالهیه ( ۴ ) . در نسخه هاى چاپى سنگى و حروفى اسفار در اول جلد دوم چاپ  اول و جلد چهارم طبع دوم نوشته اند[ : ( المرحله فى علم الطبیعى](  و این عبارت  از تصرف  و پندار غلط اشخاص است  . عبارت  صحیح آن مطابق نسخ مخطوط و مطبوع مصحح ما چنین است  : المرحله الحادیه عشره فى المقولات  و احوالها . اسفار یازده مرحله و ده موقف  و یازده باب  است  , مراحل در الهیات اعم و جواهر و اعراض است  , و مواقف  در الهیات  اخص است  , و ابواب در نفس و معاد است  و وجه این عناوین بر صاحب  بصیرت  مخفى نیست  . وى در چندین جاى اسفار , مسائل حکمیه را علاوه بر بحث  و نظر , مستند به کشف  و ذوق به اصطلاح اهل تحقیق مى نماید .

در مواردى که مطلب  را از مشرقیات  و عرشیات  و نحو این گونه عناوین که مشعرند به این که آن مطلب  به لحاظ بحث  و نظر از بدائع افکار قدسى او است  , تعبیر مى فرماید , سخن از تنور قلب  و طهارت  سر و التجاء به ملکوت  و نظائر این گونه عبارات  به میان مىآورد که اشارت  به کشف  و ذوق دارند .

مثلا در فصل هفتم موقف  نهم آلهیات  اسفار ( ۵ ) اشکالى را در امکان اشرف  مطرح کرده و جواب  داده است  و اشکال و حل را چنین تعبیر پاورقى :

۴ اسفار , ج ۲ , ص ۲۰۲

۵ همان کتاب  , ج ۳ , ( چاپ  رحلى ) , ص ۱۶۶ .

صفحه : ۱۵

کرده است  : اشکال فکرى و انحلال نورى , و پس از طرح اشکال در مقام حل آن گوید : و هذا الاشکال مما عرضته على کثیر من فضلاء العصر و ما قدر احد على حله , الى ان نور الله قلبى و هدانى ربى الى صراط مستقیم و فتح على بصیرتى باب  ملکوت  السماوات  و الارض بمفتاح معرفه نفسى فان معرفه النفس مفتاح خزائن الملکوت  , الخ .

و در فصل دوم باب  هفتم نفس ( ۶ ) اسفار در کینونت  عقلى نفوس , قبل از وجود ابدان یعنى به کینونت  جمعى نورى مثل الهیه گوید : هذه مساله یحتاج تحقیقها الى استیناف  بحث  على نمط آخر و لیس کل احد مما یئسع ذوقه لا دراک  هذا المشرب  بل یشمئز عنه اکثر الطبائع اشمئزاز المزکوم لرائحه الورد .

و در فصل هفتم مرحله دهم اسفار ( ۷ ) در اتحاد عاقل به معقول فرماید : ان مساله کون النفس عاقله لصور الاشیاء المعقوله من اغمض المسائل الحکمیه التى لم یتنقح لاحد من علماء الاسلام الى یومنا هذا , و نحن لما راینا صعوبه هذه المساله و تأملنا فى الشکال کون العلم بالجوهر جوهر عرضا , و لم نر فى کتب  القوم سیما کتب  رئیسهم ابى على کالشفاء و النجاره و الاشارات  و عیون الحکمه و غیرها ما یشفى العلیل و یروى الغلیل بل وجدناه و کل من فى طبقته و اشباحه و اتباعه کتلمیذه بهمنیار و شیخ اتباع الرواقیین و المحقق الطوسى نصیر الدین و غیرهم من المتاخرین لم یاتوا بعده بشىء یمکن التعویل علیه , و اذا کان هذا حال هؤلاء المعتبرین من الفضلاء فما حال غیر هؤلاء من اصحاب  الاوهام و الخیالات  و اولى و ساوس المقالات  و الجدالات  , فتوجهنا توجها جبلیا الى مسبب  الاسباب  و تضرعنا تضرعا غریزیا الى مسهل الامور الصعاب  فى فتح هذا الباب  , اذ کنا قد جربنا مرارا کثیرا سیما فى باب  اعلام الخیرات  العلمیه و الهام الحقائق الالهیه لمستحقیه و محتاجیه , ان عادته الاحسان و الانعام , و سجیته پاورقى :

۶ اسفار , ج ۴ , ص ۸۲ .

۷ اسفار , ج ۱ , ص ۲۷۸ .

صفحه : ۱۶

الکرم و الاعلام , و شیمته رفع اعلام الهدایه و بسط انوار الافاضه فاض علینا فى ساعه تسویدى هذا الفصل من خزائن علمه علما جدیدا , و فتح على قلوبنا من ابواب  رحمته فتحا مبینا  و ذلک  فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم  .

از این گونه تعبیرات  در اسفار بسیار دارد که ما به عنوان نمونه این دو مورد را نقل کرده ایم . مقصود آن جناب  از این کلمات  شریفه , بسط کلام و تحقیق وافى و اقامه برهان در این گونه مسائل دقیقه عقلیه مى باشد که انصافا اختصاص به این عالم مبرهن و مکاشف  آلهى دارد و چنانکه به قلم مبارکش در چندین جاى اسفار مرقوم فرموده است  در زبر پیشینیان یافته نمى شود . مثلا در آخر منهج اول فصل اخیر موقف  ثالث  الهیات  اسفار ( ۸ ) فرموده است  : فهذا غایه تحقیق هذا المقام و لعله لم یثبت  فى شىء من الکتب  الى الان الا فى هذا الکتاب  فاعرف  ایها المتامل فیه قدره و انظم هذه الفریده فى سلک  نظائرها من الفرائد المنثوره فیه . چگونه مقصودش این نباشد که امهات  و اصول این مباحث  عرشى به کلماتى تامه و عباراتى وزین و رصین در صحف  مکرمه اکابر اهل عرفان بخصوص فتوحات  مکیه و فصوص و دیگر خزائن علمیه شیخ اکبر محیى الدین عربى , مدون است  و خود صدر المتالهین در مواضع عدیده هم خود آن بزرگ  را به بزرگى اسم مى برد و هم صحف  علمیه اش را که با احدى از اکابر علماء و مشایخ اهل تحقیق و اعاظم اهل کشف  و شهود چنان خشوع و تواضع ندارد و سر فرود نمىآورد و کسى را به اوصاف  او نستوده است  , چه خود بهتر از هر کس مى داند که اساس حکمت متعالیه او فتوحات  و فصوص است  و اسفار عظیم او شرحى محققانه بر آنها است  . البته متضلع در فهم حکمت  متعالیه , و متوغل در نیل صحف  اصیل عرفانى که در راس همه آنها همین دو صحیفه یاد شده

پاورقى :

۸ اسفار , ج ۳ , ص ۶۱

صفحه : ۱۷

است  , به حکم محکم ما مقر و معترف  است  و نیازى به ذکر شواهد نیست مع ذلک  به عنوان مزید اطلاع و بصیرت  به چند مورد آن اشارت  مى نماییم : الف  در اول منهج ثالث  علم کلى اسفار ( ۹ ) در بحث  از وجود ذهنى پس از تقدیم تحقیقى , از فص اسحاقى فصوص الحکم در تایید تحقیقش کلام شیخ را نقل کرده و فرموده است  : و یؤید ذلک  ما قال الشیخ الجلیل محیى الدین العربى الاندلسى قدس سره : فى کتاب  فصوص الحکم بالوهم یخلق کل انسان فى قوه خیاله ما لا وجود له الا فیها , و هذا هو الامر العام لکل انسان , و العارف  یخلق بالهمه ما یکون له وجود من خارج محل الهمه و لکن لا تزال الهمه تحفظه و لا یؤودها حفظ ما خلقه . الخ .

و پس از خاتمه کلام شیخ محیى الدین فرماید : و لا شبهه فى انه مما یؤید ما کنا بصدده تاییدا عظیما و یعین اعانه قویه مع اشتماله على فرائد جمه ستقف  على تحقیقها و تفصیلها فى مباحث  النفس ان شاء الله تعالى . و در حقیقت  مقدمه تحقیقى را که در معرفت  و وصف  نفس ناطقه انسانى قبل از کلام شیخ افاده فرموده است  و کلامش را به عنوان تایید ذکر کرده است  , مستفاد از همین کلام شیخ است  , هر چند قلم و بیانش در افاده تحقیق یاد شده سحر حلال است  و هر کس شنید گفتا لله در قائل . ب  از تتبع در کتاب  اسفار معلوم مى گردد که داب  مرحوم آخوند این است که در ابتداى مباحث  به ممشاى قوم در مسیر فلسفه رائج مشى مى کند , و در انتها از آنها فاصله مى گیرد . مرحله ششم اسفار در علت  و معلول است  که به همان داب  مذکور عمل کرده است  . در صحف  کریمه مشایخ عرفان سخن از هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن  است

پاورقى :

۹ اسفار , ج ۱ , ص ۶۵ .

صفحه : ۱۸

که فوق حرف  علت  و معلول است  و گاهى که بندرت  عبارت  علت  و معلول از لسان بعضى از آنان صادر مى شود , بر سبیل توسع در تعبیر و مماشات  با اصطلاحات  اهل نظر است  , مثلا در فص صالحى فصوص الحکم , هم ماتن آن شیخ اکبر , و هم شارح آن علامه قیصرى , تفوه به علت  و معلول نموده اند و در بعضى از موارد دیگر هم .

غرض این که صدرالمتالهین در مرحله ششم اسفار پس از خروج از مباحث علت  و معلول فلسفه رائج , وارد بحث  آن به صراط قویم اهل الله شده , و فصل بیست  و پنجم آن را چنین عنوان کرده است  : فصل فى تتمه الکلام فى العله و المعلول و اظهار شىء من الخبایا فى هذا المقام الخ ( ۱۰ ) . مرادش از اظهار شىء من الخبایا , مطالب  عرشى اهل عرفان در این مقام و ورود در حکمت  متعالیه است  , چنانکه پس از تحقیقى در وجود و ماهیات یعنى اعیان ثابته در اصطلاح عارف  فرماید : فقول بعض المحققین من اهل الکشف  و الیقین ان الماهیات  المعبر عندهم بالاعیان الثابته لم یظهر ذواتها و لا یظهر ابدا و انما یظهر احکامها و اوصافها , و ما شمت  و لا تشم رائحه الوجود اصلا , معناه ما قررناه . و مرادش از بعض المحققین من اهل الکشف  شیخ الکبر محیى الدین عربى است  که در چندین جاى فصوص الحکم این مطلب  را عنوان کرده است  از آن جمله در فص ادریسى فرماید : الاعیان التى لها العدم الثابته فیه ما شمت  رائحه من الوجود , فهى على حالها مع تعداد الصور فى الموجودات]( .   ( ۱۱ )

سپس مرحوم آخوند در آخر بحث  که بر مبناى حکمت  متعالیه تحقیق فرموده است  به صورت  خلاصه و نقاده مطلب  گوید : فکل ما تدرکه فهو وجود الحق فى اعیان الممکنات  , فمن حیث  هویه الحق هو وجوده , و من حیث  اختلاف المعانى و الاحوال المفهومه منها المنتزعه عنها بحسب  العقل پاورقى :

۱۰ اسفار , ج ۱ , ص ۱۸۲ .

۱۱ فصوص الحکم , ص ۱۵۷ .

صفحه : ۱۹

الفکرى و القوه الحسیه فهو اعیان الممکنات  الباطله الذوات  فکما لا یزول عند باختلاف  الصور و المعانى اسم الظل , کذلک  لا یزول عنه اسم العالم و ما سوى الحق و اذا کان الامر على ما ذکرته لک  فالعالم متوهم ماله وجود حقیقى . فهذا حکایه ما ذهبت  الیه العرفاء الالهیون و الاولیاء المحققون و سیاتیک  البرهان الموعود لک  على هذا المطلب  العالى الشریف انشاء الله تعالى .

تبصره : در اخبار اهل عصمت  وارد است  که : الممکن لم یشم رائحه الوجود .

ج و نیز در تقریب  همین مطلب  فرماید : نقل کلام لتقریب  مرام , قال بعض اهل الکشف  و الیقین : اعلم ان الامور الکلیه و الماهیات  الامکانیه و ان لم یکن لها وجود فى عینها فهى معقوله معلومه بلا شک  فى الذهن فهى باطنه لا تزول عن الوجود العینى ( ۱۲ ) الخ .

و از این بعض اهل کشف  و یقین , محیى الدین عربى را اراده کرده است که عین عبارت  او را از فص آدمى فصوص الحکم ( ۱۳ ) نقل کرده است  , و پس از نقل کلامش گفته است  : هذا کلامه قدس الله روحه العزیز و فیه تایید شدید لما نحن بصدد اقامه البرهان علیه انشاء الله تعالى . د و در فصل بیست  و ششم آن فرماید ( ۱۴ ) : فاذا تبیین الحال مع ضیق المجال عما یوضح به حق المقال و علوا المرام عما یطیر الیه طائر العقول باجنحه الافکار و الافهام , علمت  ان نسبته الممکنات  الى الواحد الحق لیست  نسبته الصفات  للموصوفات  , و لا نسبته حلول الاعراض للموضوعات  , فما ورد فى السنه ارباب  الذوق و الشهود و قرع سمعک  من کلمات  اصحاب العرفان و الکشف  ان العالم اوصاف  لجماله او نعوت  لجلاله یکون المراد ما ذکرنا بلفظ التطور و نظائره لعوز العباره عن اداء حق المرام الخ . پاورقى :

۱۲ اسفار , ج ۱ , ص ۱۸۴ .

۱۳ فصوص الحکم , ص ۷۹ .

۱۴ اسفار , ج ۱ , ص ۱۸۷ .

صفحه : ۲۰

سپس بعضى از احکام عدد را که در فصوص الحکم و بخصوص در فص ادریسى آن در توحید بارى تعالى و کثرت  شئون و تطورات  نورى آن به تفصیل بحث شده است  , عنوان فرموده است  و در آخر بحث  گوید : و الغرض ان القول بالصفه و الموصوف  فى لسان العرفاء على هذا الوجه اللطیف  الذى غفل عنه اکثر الفضلاء .

بعد از آن اشاره اى به این عنوان طرح کرده است  : اشاره الى بعض مصطلحات  اهل الله فى المراتب  الکلیه , و پس از آن وارد در ذکر بعض مصطلحات  اهل الله یعنى اهل عرفان شده است  که : حقیقه الوجود اذا اخذت بشرط ان لا یکون معها شىء فهى المسماه عند هذه الطائفه بالمرتبه الاحدیه الخ . و مطالب  آن را از اواخر فصل اول مقدمات  شرح علامه قیصرى بر فصوص الحکم نقل کرده است  . و همچنین دو اشاره و بحث  اسم و صفت  در اصطلاح عارف  و مسائل دیگر را که عمده آنها از مقدمات  یاد شده نقل گردیده است .

هدر فصل بیست  و هشتم همین مرحله ششم , بحث  از کیفیه سیرمان حقیقت وجود در موجودات  متعینه به میان آورده است  و سخن را به وجود منبسط کشانده است  که آن را تجلى سارى ورق منشور و نور مرشوش و نفس رحمان و هباء و عنقاء و اسامى دیگر نیز نامند . و درباره همین وجود منبسط فرماید : و اعلم ان هذا الوجود کما ظهر مرارا غیر الوجود الانتزاعى الاثباتى العام البدیهى و المتصور الذهنى الذى علمت  انه من المعقولات  الثانیه و المفهومات  الاعتباریه , و هذا مما خفى على اکثر اصحاب  البحوث  سیما المتاخرین و اما العرفاء ففى کلامهم تصریحات  بذلک  قال الشیخ المحقق صدر الدین القونوى الخ . و بعد از نقل کلام صدر قونوى گوید : و قد سماه الشیخ العارف  الصمدانى الربانى محیى الدین العربى الحاتمى فى مواضع من کتبه نفس الرحمن و الهباء و العنقاء .

شیخ اکبر بحث  هباء را در باب  ششم فتوحات  مکیه عنوان کرده است  و بعضى از افاداتش در هباء این است  :

فلما اراد وجود العالم و بداه على حد ما علمه بعلمه بنفسه انفعل عن تلک  الا راده المقدسه بضرب  تجل من تجلیات  التنزیه الى الحقیقه الکلیه حقیقه تسمى الهباء هى بمنزله طرح البناء الجص لیفتح فیه ما شاء من الاشکال و الصور . و هذا هو اول موجود فى العالم و قد ذکره على بن ابى طالب  رضى الله عنه , و سهل بن عبدالله رحمه الله , و غیر هما من المحققین اهل الکشف  بالحقیقه .

ثم انه سبحانه و تعالى تجلى بنوره الى ذلک  الهباء و یسمیه اصحاب الافکار بهیولى الکل , و العالم کله فیه بالقوه و الصلاحیه فقبل منه تعالى کل شىء فى ذلک  الهباء على حسب  قوته و استعداده کقبول زوایا البیت  نور السراج , و على حسب  قربه من ذلک  النور یشتد ضوءه و قبوله قال تعالى مثل نوره لمشکوه فیها مصباح  فشبه نوره بالمصباح , فلم یکن اقرب  الیه قبولا فى ذلک  الهباء الا حقیقه محمد ( ص ) المسماه بالعقل , فکان مبتداء العالم باسره و اول ظاهر فى الوجود فکان وجوده من ذلک  النور الالهى و من الهباء و من الحقیقه الکلیه و فى الهباء و جد عینه و عین العالم من تجلیه و اقرب  الناس الیه على بن ابى طالب  رضى الله عنه امام العالم , و سر الانبیاء اجمعین .

و و نیز در تعقیب  اول فصل سى و سوم همین مرحله فرماید ( ۱۵ ) : و قد حقق الشیخ الجلیل محیى الدین العربى هذا المطلب  تحقیقا بالغا حیث  ذکر فى الفص الشیثى من فصوص الحکم عند تقسیم العطیات  الى الذاتیه و الاسمائیه بهذه العباره الخ .

جناب  صدر المتالهین در مرحله ششم اسفار غیر از شیخ اکبر تنى چند از مشایخ دیگر عرفان چون جنید و خواجه عبدالله انصارى و صدر الدین قونوى و علاء الدوله سمنانى را نام مى برد و کلماتشان را

پاورقى :

۱۵ اسفار , ج ۱ , ص ۱ ۲ .

صفحه : ۲۲

ذکر مى کند , و خود شیخ محیى الدین را بیش از مواردى که ذکر کرده ایم نام مى برد و کلمات  او را نقل مى کند .

این مرحله هر چند ابتداى آن سهل است  که بحث  از علت  و معلول فلسفه رائج است  , و لکن منتهى به عقبه کئود مى گردد که کمتر کسى بتواند از آن بگذرد .

جناب  استاد ما علامه طباطبائى صاحب  تفسیر المیزان قدس سره این مرحله اسفار را تدریس نمى فرمود که حلقها را تنگ  و خلقها را در جنگ  دید , و معاد اسفار را هم به نحو عام متعارف  درس نمى فرمود مگر با تنى چند محرمانه که این کمترین نیز مشارکت  داشت  تدریس فرمود و آنهم به ایماء و اشاره مى گذشت  و براى کسى که به مبانى حکمت  متعالیه تبحر داشت  مفید بود والا فلا . این حقیر علم کلى اسفار را یعنى تمام مجلد اول حکمت متعالیه را و بعباره اخرى تمام ده مرحله اسفار را در کنف  استاد علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانى و استاد علامه حاج سید ابوالحسن رفیعى قزوینى قدس سرهما سیر کرده است  , و اکنون به تدریس یک  دوره کامل اسفار توفیق یافته است  و بر آن یک  دوره از بدو تا ختم تعلیقه و حواشى دارد . اکثر مواردى را که صدرالمتالهین از شیخ اکبر و دیگر مشایخ عرفان نقل قول مى کند که اساس حکمت  متعالیه او است  ماخذ و مواضع آنها را از کتب  فن چون تمهید القواعد و شرح فصوص قیصرى و مصباح الانس و فتوحات  مکیه , یافتیم و در پیرامون آنها به اندازه بینش خود قلم بر لوح آورده ایم . و تمهید یاد شده را نیز چند دوره تدریس کرده ایم و آن را نیز تحشیه نموده و دو دوره کامل به شرح فصوص قیصرى توفیق یافتیم و بر آن نیز حواشى بسیار داریم علاوه این که فصوص محیى الدین را یک  دوره کامل به فارسى شرح نموده ایم , چنانکه فصوص فارابى را نیز یک  دوره کامل تدریس کرده ایم و به فارسى شرح

مبسوط و مفصل نموده ایم و بر مصباح الانس نیز در اثناى تدریس تعلیقات بسیار داریم . غرض این است  که مسائل مهم مرحله ششم اسفار , کلمات مکنونه مشایخ اهل عرفان است  که روح مطهر صدرالمتالهین آنها را مس کرده و مبرهن نموده است  و او را سزد که کتاب  کریم اسفار را حکمت  متعالیه بنامد .

ز در فن پنجم جواهر و اعراض اسفار ( ۱۶ ) در حرکت  جوهرى پس از استشهاد به کلمات  حکماى اقدمین و نقل کلام آنان , در فصل پنجم آن گوید : فصل فى بنذ من کلام ائمه الکشف  و الشهور من اهل هذه المله البیضاء فى تجدد الطبیعه الجرمیه الذى هو ملاک  الامر فى دثور العالم و زواله . . . تا این که گوید : قال المحقق المکاشف  محیى الدین العربى فى بعض ابواب الفتوحات  المکیه قال تعالى و ان شىء الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم , اى من اسمه الحکیم الخ .

ح در آخر فصل دوازدهم موقف  سوم الهیات  اسفار ( ۱۷ ) در تحقیق این مطلب  مهم که علم حق تعالى به اشیاء علم اجمالى در عین کشف  تفصیلى است , عین این تعبیر را از فتوحات  شیخ اکبر نقل کرده است  و عنوان بحث  در دنباله فصل مذکور چنین است[ :  ( نقل کلام لتایید مرام , قال العارف المحقق محیى الدین العربى فى الباب  السابع و السبعین و ثلا ثمائه من الفتوحات  المکیه الخ]( .  در نسخه هاى چاپى اسفار سابع به رابع تحریف شده است  .

تا اینکه پس از نقل کلام او مى فرماید : و الغرض من نقله ان هذا الشیخ العارف  انکشف  له بنور المکاشفه ان الترکیب  فى المعانى و المحمولات العقلیه لاینا فى احدیه الوجود الخ .

ط در آخر فصل دوازدهم موقف  چهارم آلهیات  اسفار ( ۱۸ ) تحقیقى پاورقى :

۱۶ اسفار , ج ۲ ص ۱۷۶ .

۱۷ اسفار , ج ۳ , ص ۶۳ .

۱۸ اسفار , ج ۳ , ص ۹۰ .

صفحه : ۲۴

رشیق در بیان اسناد تردد به حق سبحانه دارد که در حدیث  آمده است  : ما ترددت  فى شىء انا فاعله کترددى فى قبض روح عبدى المؤمن . این تحقیق در تردد ارجاع آن به تجدد است  . تجدد به معنى اسنى و اعلى که شیخ اکبر در باب  سیصد و شانزدهم فتوحات  مکیه عنوان کرده است  .

حدیث  تردد

حدیث  شریف  تردد در جوامع فریقین مروى است  : جناب  شیخ حر عاملى رحمه الله تعالى در باب  على بن الحسین ( ع ) از کتاب[  ( الجواهر السنیه]( به اسنادش از آن حضرت  روایت  کرده است  :  عن ابى عبدالله علیه السلام قال : قال على بن الحسین علیه السلام قال الله عز و جل : ما ترددت  فى شىء انا فاعله ترددى عن قبض روح المؤمن یکره الموت  و اکره مساء ته فاذا حضره اجله الذى لا تاخیر فیه بعثت  الیه بریحانتین من الجنه تسمى احدیهما المسخیه , و الاخرى المنسیه فاما لمسخیه فتسخیه عن ماله , و اما لمنسیه فتنسیه امر الدنیا  . ( ۱۹ )

و نیز در باب  ابى عبدالله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام از همان کتاب  فرموده است  :  و روى الشیخ فى مصباح المتجهد حیث  اورد من الادعیه التى تقال بعد کل فریضه : اللهم صل على محمد و آل محمد اللهم ان الصادق علیه السلام قال انک  قلت  : ما ترددت  فى شیىء انا فاعله کترددى فى قبض روح عبدى المؤمن یکره الموت  و اکره مساء ته , ثم ذکر الدعاء . ( ۲۰ )

و نیز در همین باب  به اسنادش روایت  کرده است  :  عن ابى حمزه الثمالى قال سمعت  ابا عبدالله علیه السلام یقول : قال الله تعالى ما ترددت  فى شىء انا فاعله کترددى عن المؤمن فانى احب  لقائه و یکره الموت  فازویه عنه و لو لم یکن فى الارض الا مؤمن واحد لا کتفیت  به عن جمیع خلقى و

پاورقى :

۱۹ الجواهر السنیه ( طبع بمبئى ) , ص ۲۵۸ .

۲۰ الجواهر السنیه ( طبع بمبئى ) , ص ۲۸۲ .

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *