شناخت هستی

شناخت هستی

کد ثبت علی:۱۲۶۴-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۲۵۰۴

 

جهان و آنچه در آن است واقعیت دارند. ما از طریق حواس پنجگانه با جهان و واقعیات موجود در آن ، ارتباط برقرار می کنیم ولی آیا برای شناخت جهان علاوه بر حواس ظاهری چون: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه قوای دیگری در کار است؟

….

جهان و آنچه در آن است واقعیت دارند. ما از طریق حواس پنجگانه با جهان و واقعیات موجود در آن ، ارتباط برقرار می کنیم ولی آیا برای شناخت جهان علاوه بر حواس ظاهری چون: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه قوای دیگری در کار است؟ (چه اینکه می دانیم احتمال خطا در حواس ما ، درک صحیح واقعیات را مخدوش می کند) حق اینست که انسان برای شناخت عالم علاوه بر حواس پنجگانه، دارای قوه خیال که کارش صورتگری است و قوه وهم که شادی و غم و دوستی و دشمنی را درک می کند، و ذهن و عقل میباشد. گاه با اموری سروکار داریم که خارج از قلمرو قوای  پنجگانه عمل میکنند. به عنوان نمونه:رؤیاها براستی چگونه است که من می خوابم و بدن در خواب است و چشم و گوش نیز بسته است؟وچه بسا در خواب شهرها طی میکنم،افرادی را ملاقات می کنم و مطالب و علوم را می آموزم و گاه از رویدادهای آینده و رویداد پنهان در گذشته مطلع میشوم که در بیداری برایم مقدور نبود!! اگر بدن ما تمام حقیقت ما باشد،چگونه در خواب که تمام حواس ما تعطیل است در آینده و گذشته سفر می کند،آنهم خارج از  بعد زمان ؟در یک شب مسافرتی را که در بیداری یک ماه به درازا می کشید می رود و باز می گردد،در حالیکه بدن در رختخواب بی حرکت است؟ اینکه در رؤیا،از واقعه ای در آینده  مطلع می شویم،و بعد از مدتی در آینده پیاده می شود ،چگونه است؟

اعتراف می کنیم که حواس و قوای ظاهری، در حالت خواب از کار خود دست کشیده اند و تعطیل می باشند. پدیده شگفت انگیز خواب دیدن را چگونه ارزیابی می کنید؟ خواب چیست؟ باید به غیر از حواس پنجگانه قوای دیگری نیز در کار باشند. اکنون همینقدر درباره خواب دیدن گوئیم که انسان بسیاری از اندیشه‌ها و پندارها و خواسته‌های بیداریش را در خواب می‌بیند؛ ولی آیا هر خوابی که می‌بیند بدینسان است یا خواب دیدنهای بی سابقه هم دارد که در بیداری به وقوع می‌پیوندد؟ و بسیاری از خوابها اطلاع به نهانیها و اخبار از گذشته‌ها و اعلام به امور آینده است که اصلاً هیچ یک از آنها در دل خواب بیننده خطور نمی‌کرد. کمتر کسی باشد که برای او در دوران زندگانیش کم و بیش این گونه خوابها پیش نیامده باشد.این خواب دیدن مطابق واقع چیست؟ وقایع آینده آنچنان که در خواب مشاهده شد و سپس در بیداری پدید می آید چگونه است؟

شاید کسانی باشند که با اصول ثابت علمی، عالمی را، غیر از این عالم حسی ثابت کنند و خواب را دری و راهی بدان عالم بدانند، ‌چرا که هنگام خواب حواس ظاهری دست از کار کشیده اند.

در درون ما قوای خیال و وهم و عقل ما را در شناخت هستی یاری می کند. ما در جهانی شگفت بسر می بریم و در این میان انسان بیش از همه موجودات شگفتی آور است. ما از ابتدای نطفگی تاکنون تدریجاً با طبیعت انس گرفتیم و از دیدن تغییرات و رویدادهای آن متعجب نمی شویم، ولی چنانچه از عادت به در آییم و با قوا و سلامت کامل ناگهان چشم به سوی جهان هستی بگشاییم، حیرت و شگفتی همه وجودمان را فرا می گیرد و همه آنچه عادی به نظر می رسد،  سوال برانگیز می شود و در درون ما غوغا برپا می نماید!!!

حرکت و نظم هستی و استواری آن ……..اینکه همه چیز در حرکت است، گیاه در رشد، زمین و آسمان در حرکت و ……… برای درک  بهترحقایق پیچیده هستی است، علامه حسن زاده در کتاب معرفت نفس، نگرشی با خروج از عادت را متحول کننده  و ضروری می دانند .ایشان می فرمایند:

آری، هستی است و هستی حقیقت است و حقیقت است که گرداننده نظام بلکه عین نظام است.

آیا اختراعات حیرت‌آور از اندیشه بشر پدید نیامده است و اکتشافات گوناگون شگفت زائیده فکر انسان نیست؟ آیا این همه حقائق از هستی بروز کرده‌اند یا از نیستی؟ و آیا از تألیف و ترکیب همین هستیها نیستند؟ و جز این است که از تلفیق و تنظیم همین اشیا که در دسترس ما هستند بوقوع پیوستند؟ پس همه این آثار در دل همین موجودات نهفته بودند و پدید آمدند.

این صنایع است و ساخته افکار بشر، اینک قدمی بسوی طبایع برداریم. بدیهی است که ما تدریجاً از نطفگی تا کنون با جهان طبیعت هم آغوش بودیم و کم کم با آنها انس گرفتیم و دریا و صحرا و زمین و آسمان و گردش ستارگان و آمد و شد شب و روز و تغییر و تبدیل فصول سال و وزیدن بادها و آمدن برف و بارانها و چهره‌های گوناگون حیوانات و نباتات و دیگر چیزها را بسیار دیده‌ایم، و بدین جهت از دیدن آنها چندان تعجّب نمی‌کنیم و یا اینکه از خودمان که از هر موجودی عجیب‌تریم غافلیم و هیچ گاه کتاب وجود خودمان را نخوانده‌ایم که کیستیم.

اکنون می‌پرسیم که اگر بفرض با این اندام و اعضا و جوارح و سلامت حواس و مشاعر دفعهً بوجود می‌آمدیم نه تدریجاً و در آنحال چشم به سوی جهان هستی می‌گشودیم و حرکت و هیأت و نظم و ترتیب و آمد و شد این پیکر زیبای هستی را می‌دیدیم در آن حال چگونه بودیم و چه حالی برای ما بود و در باره این همه و نیز در باره خود چه فکر می‌کردیم و چه بهت و حیرت و وحشت و دهشتی داشتیم؟ در آن حال چه می‌خواستیم و چه می‌نمودیم و چه کسی را ندا می‌کردیم و چه می‌اندیشیدیم و چه می‌گفتیم؟ البتّه در پاسخ این پرسش باید نیک تدبّر کرد و با عنایت و توجه تام سخن گفت و از سر فکرت و تأمل جواب داد. اینک از عادت بدرآئیم و با همان دیده ایجاد دفعی جهان را بنگریم هر آینه در این نگریستن چیزهائی عائد ما خواهد شد و به فکر ما خواهد رسید و حالاتی برای ما خواهد بود.

وقتی خروج از عادت برایم پیش آمد، مدتی در وضعی عجیب بودم که نمی‌توانم آن را به بیان و قلم درآورم و بقول شیخ شبستری در گلشن راز:

که وصف آن به گفت و گو محال است            که صاحب حال داند کان چه حال است

در آن حال به نوشتن جزوه‌ای به نام «من کیستم» خویشتن را تسکین می‌دادم، اکنون پاره‌ای از آن جزوه را به حضور شما بازگو می‌کنم:

من کیستم من کجا بودم من کجا هستم من به کجا می‌روم آیا کسی هست بگوید من کیستم؟!

آیا همیشه در اینجا بودم، که نبودم؛ آیا همیشه در اینجا هستم، که نیستم؛ آیا به اختیار خودم آمدم، که نیامدم؛ آیا به اختیار خودم هستم، که نیستم؛ آیا به اختیار خودم می‌روم، که نمی‌روم؛ از کجا آمدم و به کجا می‌روم؛ کیست این گره را بگشاید؟!

چرا گاهی شاد و گاهی ناشادم، از أمری خندان و از دیگری گریانم؛ شادی چیست و اندوه چیست، خنده چیست و گریه چیست؟!

می‌بینم، می‌شنوم، حرف می‌زنم، حفظ می‌کنم، یاد می‌گیرم، فراموش می‌شود، به یاد می‌آورم، ضبط می‌شود، احساسات گوناگون دارم، ادراکات جورواجور دارم، می‌بویم، می‌جویم، می‌پویم، ردّ می‌کنم، طلب می‌کنم؛ اینها چیست چرا این حالات به من دست می‌دهد، از کجا می‌آید، و چرا می‌آید، کیست این معمّا را حلّ‌ کند؟!

چرا خوابم می‌آید خواب چیست بیدار می‌شوم بیداری چیست چرا بیدار می‌شوم چرا خوابم می‌آید نه آن از دست من است و نه این؛ خواب می‌بینم خواب دیدن چیست تشنه می‌شوم آب می‌خواهم، تشنگی چیست آب چیست؟!

اکنون که دارم می‌نویسم به فکر فرو رفتم که من کیستم این کیست که اینجا نشسته و می‌نویسد نطفه بود و رشد کرد و بدین صورت درآمد آن نطفه از کجا بود چرا به این صورت درآمد صورتی حیرت‌آور در آن نطفه چه بود تا بدینجا رسید در چه کارخانه‌ای صورتگری شد و صورتگر چه کسی بود آیا موزونتر از این اندام و صورت می‌شد یا بهتر از این و زیباتر از این نمی‌شد این نقشه از کیست و خود آن نقاش چیره‌دست کیست و چگونه بر آبی به نام نطفه اینچنین صورتگری کرد، آنهم صورت و نقشه‌ای که اگر بنا و ساختمان آن، و غرفه‌ها و طبقات اتاقهای آن، و قوا و عمّال وی، و ساکنان در اتاقها و غرفه‌هایش، و دستگاه گوارش و بینش، و طرح نقشه و پیاده شدن آن، و عروض احوال و اطوار و شؤون گوناگون آن شرح داده شود هزاران هزار و یکشب می‌شود ولی آن افسانه است و این حقیقت؟!

وانگهی تنها من نیستم، جز من این همه صورتهای شگرفت و نقشه‌های بوالعجب از جانداران دریائی و صحرائی و از رستنیها و زمین و آسمان و ماه و خورشید و ستارگان و نظم و ترتیب حکم‌فرمای بر کشور وجود و وحدت صنع، و چهره زیبا و قد و قامت دلربای پیکر هستی نیز هست که در هر یک آنها چه باید گفت و چه توان گفت و چه پرسشهائی بیش از پیش که در یک یک آنها پیش می‌آید و در مجموع آنها عنوان می‌توان کرد، حیرت  اندر حیرت، حیرت  اندر حیرت؟!

هرچه می‌بینم متحرک و حرکت می‌بینم، همه در حرکتند، زمین در حرکت و آسمان در حرکت، ماه و خورشید و ستارگان در حرکت، رستنیها در حرکت، شاید آب و هوا و خاک و دیگر جمادات هم در حرکت باشند و من بی خبر از حرکت آنها، چرا همه در حرکتند، چرا؟ محرّک آنها کیست؟ آیا احتیاج به محرّک دارند یا خود بخود بدون محرّک در حرکتند؟ اگر محرّک داشته باشند آن محرّک کیست و چگونه موجودی است و تا چه قدر قدرت و استطاعت دارد که محرّک این همه موجودات عظیم است؟! آیا خودش هم متحرک است یا نه، اگر متحرک باشد محرّک می‌خواهد یا نه و اگر بخواهد محرّک او چه کسی خواهد بود و همچنین سخن در آن محرّک پیش می‌آید و همچنین؟!

وانگهی این همه چرا در حرکتند اگر احتیاج نباشد حرکت نیست احتیاج این همه چیست آیا همه را یک حاجت است و یا دارای حاجتهای گوناگونند و چون احتیاج است عجز و نقص است که به حرکت بدنبال کمال می‌روند و در پی رفع نقص خودند آیا این همه موجودات مشهود ما ناقص‌اند و کامل نیستند چرا ناقص‌اند کامل‌تر از آنها کیست و خود آن کمال چیست؟!

و چون به دنبال کمال می‌روند ناچار ادراک عجز و نقص و احتیاج خود کرده‌اند پس شعور دارند، توجّه دارند، قوه درّاکه دارند، جان دارند، حقیقتی دارند که بدین فکر افتاده‌اند.

کودکان به مدرسه می‌روند در حرکتند، خواهان علمند و به دنبال علم می‌روند، درختان رشد می‌کنند پس در حرکتند و به دنبال حقیقتی و کمالی رهسپارند، حیوانات همچنین، شاید جمادات هم اینچنین باشند که سنگی در رحم کوه کم کم گوهری کانی گرانبها می‌شود.

زمین را می‌نگرم، ستارگان را می‌بینم، بنی آدم را مشاهده می‌کنم، حیوانات جورواجور که به چشم می‌خورد، درختهای گوناگون که دیده می‌شود گلهای رنگارنگ که به نظر می‌آید، در همه مات و متحیّر؛ با همه حرفهای بسیار دارم.

هرگاه در مقابل آینه می‌ایستم سخت در خود می‌نگرم و به فکر فرو می‌روم که تو کیستی و به کجا می‌روی چه کسی تو را به این صورت شگفت درآورده است؟!

در پیرامون همین حال و موضوع قصیده‌ای به نام قصیده اطواریه گفتم که برخی از ابیات آن این است:

 

 من چـــرا بیخبر از خـــــویشتنم          من کیم تا که بگویم که منـــم

من بــــدینجا ز چه رو آمــــده‌ام           کیست تا کو بنماید وطنــــــم

آخــــرالأمر کجا خواهــــــم شد            چیست مرگ من و قبر و کفنـم

بـــاز از خـــویشتن اندر عجــبم           چیست این الفــت جانم به تنـم

گاه بینــم که در ایـــن دار وجود           با همه همدمـم و همسخنــــم

گاه انســــانــم و گه حیــــوانم              گاه افـــرشته و گه اهـــرمنــم

گاه افســــرده چـــو بــوتیمارم             گاه چــون طــوطی شکّر شکنم

گاه چون بـــا قلمــــاندر گنگی             گاه سحبـــان فصیــح زمنـــم

گاه صد بار فــروتر ز خـــــزف          گاه پـــــیـــرایه درّ عـــدنــم

گاه در چینــم و در مــــاچینم               گاه در ملــــک ختــــاوختنــم

گاه بنشسته ســر کـــــوه بلند               گاه در دامــــــن دشت و دمنم

گاه چون جغــدک ویرانه نشین             گاه چـــون بلبل مـــست چمنم

گاه در نکبــت خود غوطـه‌ ورم            گاه بینم حســــن انـــدر حسنم

در دیگر سخن از پیوستگی نظام هستی و اینکه خارج شدن از هستی برای هیچ موجودی راه ندارد، به گفتگو می نشینیم.

 

ـ معرفت نفس /ج۱/علامه حسن زاده آملی

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *