تمثیل در تجدد امثال

تمثیل در تجدد امثال

کد ثبت علمی:۱۱۸۳-۶۱۰-۳۴۹۰۴۰۴۰۱۷-۲۴۲۳

 

چو باشى در کنار نهر آبى   که از شیبى روانست با شتابى 

….

چو باشى در کنار نهر آبى   که از شیبى روانست با شتابى
ببینى عکس تو ثابت در آن است   همى دانى محل آن روان است
گمانت عکس ثابت ، آب سیال   به یکجا جمع گردیدند فى الحال
ولى این راءى حس ناصوابست   که گوید عکس تو ثابت در آبست
خرد از روى معیار دقیقى   بگوید این بود حکم حقیقى
کز آب و انعکاس نور دیده   شود عکس تو هر آنى پدیده
نماید این توالى مثالت   چو عکس ثابتى اندر خیالت

در چمن هفتم از دشت اول گشتى در حرکت فرمود:
((انسان عکس خود را – یعنى مثال خود را – در آب صاف روان ، ثابت مى بیند؛ و مى داند که دمبدم آب در جریان است و قرار ندارد. آن عکس ثابت از انعکاس نور بصر آن فآن ساخته مى شود، و از سرعت پدید آمدن صورتها – اءعنى عکسها و مثالهاى پى در پى – یک عکس ثابت پنداشته مى شود. آخر بند نوزدهم ((دفتر دل )) در این مطلب است که …))
در دشت دوم فرمود: ((به مَثَل – چنان که در شماره هفت گفته ایم – کسى در کنار نهر آب تندرو – عکس خود را در زمان ممتد، ثابت و قار در آب مى بیند و حال این که عکس از انعکاس نور بصر در آب است و آب قرار ندارد و دمبدم عکس جدیدى مثل سابق احداث مى شود و پدید مى آید.
و یا مانند نهر جارى در زمین نیک هموار که از شدت آرامى و وحدت اتصالى آن کاءن ثابت و ساکن و واحد شخصى نماید که فرموده اند: ((وحدت اتصالى مساوق با وحدت شخصى است )).
و در جاى دیگر این رساله عظیم الشاءن فرماید:
((عمده در این مساءله مهم و دیگر مسائل و معارف اصیل انسانى پى بردن به توحید صمدى قرآنى است که آدمى در تکامل علمى بدانجایى برسد که بداند و بیابد که ((وجود مساوق حق است )) و ((حق سبحانه صمد است ))، و توحید صمدى بدان گونه است که لسان حجه الله بدان ناطق است : یا من على فلا شى ء فوقه ، یا من دنى فلا شى ء دونه …
این حدیث شریف از ثامن الحجج (علیه السلام ) است که از غرر احادیث اس . با غور و غواصى در آن در یکدانه تشکیک خاصى که حقیقت یکتاى ذات مراتب است به دست مى آید؛ این علق نفیس را مغتتم بدار.
با تدبر تام در این تشکیک خاصى ، مطلبى بسیار بسیار مهم در فاعل حرکت جوهرى – که همان جاعل حرکت و متحرک است – دانسته مى شود؛ و آن این که : فاعل حرکت حقیقى است که به لحاظ علوش ثابت است و شاءنش این که فلا شى ء فوقه ، و به لحاظ دنّوش فلا شى ء دونه و شاءنش این که ((کل یوم هو فى شاءن )). و به تمثیل دورادور: وجود صمدى دریایى است که لجه آن ثابت و ساکن و اقتضاى ساحل آن اضطراب و تموج است . و این خود اصلى است که سر آمد دیگر اصول است ، فافهم . چنان که با این اصل اصیل توحید قرآنى ، مشکل بسیارى از مسائل مهم فلسفى بى دغدغه حل مى شود)). انتهى .
یکى از نکات قابل تاءمل در حرکت جوهرى و تجدد امثال آنست که باید توجه داشت هر موجودى در مسیر حرکت ((ثابت سیال )) است که ثابت بودن آن را تجدد امثال تاءمین مى کند. و لذا سوفسطائیان که شیخ اکبر در فصوص الحکم از آنان به گروه ((حِسبانیه )) نام مى برد پنداشتن که سیال بودن عالم بر اساس اصل ثابتى استوار نیست و لذا حکم کردند که عالم یک مجموعه متبدل است ، و چون قرار ندارد پس چیزى نیست ؛ و دیگران از ظاهر حرف آنان این استنباط را نمودند که آنان منکر هر گونه حقیقت و اصل ثابت علمى ، و حتى منکر حسیات و بدیهیات بودند و حال آنکه در فصوص گوید که آنها بر احدیت عین جوهر معقول اطلاع نیافتند نه اینکه مطلقا منکر هرگونه حقیقت بودند. و مراد از جوهر معقول که پذیراى همه صور عالم است و بدون آن صور موجود نمى گردد، چنانکه آن صور بدون او معقول نمى گردند، همان صادر اول در اصطلاح عرفاست که رق منشور کلمات وجودى است که همه به او قائم اند و او ثابت این همه بى قرارها و بى ثبات ها است .
چه اینکه عارف عربى در رد حسبانیه در فصوص گوید: فما علموا اءن العالم کله مجموع اعراض فهو یتبدل فى کل زمان اذ العرض لا یبقى زمانین ، این سوال بر شیخ است که چگونه همه عالم را مجموع اعراض دانسته است و سپس حکم اعراض را بر آنها جارى کرده است که پیوسته در تبدل اند و در دو زمان باقى نیستند؟. حضرت مولى در گشتى در حرکت بعد از عنوان مطلب مذکور فرماید: ((در بیان و جواب آن گویى : در مسائل علمى به اصطلاحات علم و فن هر طائفه اى باید توجه داشت . عارفان را در اطلاقات جوهر و عرض معنایى وسیعتر از آنچه که در کلام و فلسفه است مى باشد، چنان که بسیارى از اصطلاحات علمى آنان از قبیل حرکت و طبیعت و هیولى و صورت و کون و نسبت ، به همین مثابت است .
غرض این که مراد شیخ از جوهر همان جوهر معقول است که صادر اول و رق منشور صور کلمات وجودیه همه عوالم است . و مراد از اعراض همین صور کلمات وجودیه از عقل اول تا هیولاى نخستین در اصطلاح فلسفه است . و این صور را تعینات نیز گویند، یعنى همه تعینات مانند اعراض اند که گفته اند: ((العرض لا یبقى زمانین )). و گاهى از عرض بدین معنى تعبیر به موجود مى کنند و مى گویند: ((الموجود لا یبقى زمانین )).
و چون حکم حرکت حبى و تجدد امثال در ما سوى الله جارى است ، شیخ فرموده است :
العالم کله مجموع اعراض فهو یتبدل فى کل زمان اذ العرض لا یبقى زمانین . و چنان که اعراض عالم طبیعت پیوسته در تقتضى و تجدد است که گفته اند: ((العرض لا یبقى زمانین ))، شیخ نیز به همان وزان تعبیر آنان در همه صور لمات وجودیه بر رق منشور که جوهر عقلى صادر نخستین است ، چنان فرموده است ؛ و نیز در حد آن جوهر و این صور در آخر فص شعیبى گفته است : ان هذه الاعراض ‍ المذکوره فى حده عین هذا الجوهر و حقیقته القائم بنفسه ، و من حیث هو عرض لا یقوم بنفسه …
(ص ۲۸۸ شرح قیصرى – ط ۱.)

منبع:شرح دفتر دل-شارح استادصمدی آملی

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *